گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: یا أَهْلَ الْکِتابِ لِمَ تُحَاجُّونَ فِی إِبْراهِیمَ الآیة... از روی حقیقت این آیت اشارتست بلطف خدای با بندگان، و پسندیدن طاعت ایشان، و جزاء آن دادن به اضعاف کردار ایشان. خلیل اللَّه (ع) که در راه توحید منزل داشت و در حقیقت تفرید هر چیز جز اللَّه بگذاشت، و همه درباخت، مال بمهمان داد، و فرزند بقربان داد، و خود را بنیران. ربّ العالمین آن از وی بپسندید، و حکایت کرد از وی، و گفت: فَإِنَّهُمْ عَدُوٌّ لِی إِلَّا رَبَّ الْعالَمِینَ ابراهیم (ع) آنست که هر چه دون ماست همه را بدشمن گرفت، و دوستی ما بر همه اختیار کرد، بزبان حال گوید:

امروز که ماه من مرا مهمان است

بخشیدن جان و دل مرا پیمانست‌

دل را خطری نیست، سخن در جانست

جان افشانم که روز جان افشانست‌

لا جرم ربّ العزّة نقاب ضنّت بر روی خلّت وی فرو گذاشت و حجاب غیرت در میان وی و خلق نگه‌داشت. همه در دعوی کردند که وی ماراست، ربّ العزّت گفت: نی، که او خدا راست، وَ اتَّخَذَ اللَّهُ إِبْراهِیمَ خَلِیلًا. جهودان و ترسایان و مشرکان هر کسی در وی دعوی کردند، ربّ العزّت او را از همه بری کرد و بخود قریب کرد.

ما کانَ إِبْراهِیمُ یَهُودِیًّا وَ لا نَصْرانِیًّا وَ لکِنْ کانَ حَنِیفاً مُسْلِماً نظیر این، قصّه سلمان است بروز خندق، هر کس درو دعوی کردند. مهاجران گفتند: از ماست، انصار گفتند: از ماست، مصطفی (ص) گفت: «نه آن و نه این، بلکه از ماست، سلمان منّا اهل البیت».

سلمان در جستن دین حق و راه مصطفی (ص) چندان ریاضت بر خود نهاد تا خود را تسلیم کرد تا او را به بندگی بفروختند. چنان که در قصّه وی بیاید، که بدایت کار که طالب حق بود و در جست‌وجوی مصطفی (ص) و دین وی بود، در دیار حجاز زنی از جهینه او را بخرید و او را شبانی فرمود و زبان حالش میگوید:

گردان گردان به بندگیت افتادم

آن دولت شد که گفتمی آزادم‌

لا جرم چون آزادی خویش در آرزوی مشاهده مصطفی (ص) خرج کرد، مصطفی (ص) با وی این کرامت کرد که از همه باز برید و با پناه عصمت خویش گرفت.

من رفع خطوة الینا وجد نعمة لدینا و من وقع علیه غبار موکبنا ظهرت علیه آثار نعمنا.

و فی الخبر: من تقرّب الیّ شبرا تقرّبت الیه ذراعا، و من تقرّب الیّ ذراعا تقرّبت الیه باعا و من اتانی مشیا اتیته هرولة!

بعزّت عزیز که اگر یک قدم در راه خدمت حق برداری هزاران نواله نعمت از مائده لطفش برداری! منک یسیر خدمة و منه کثیر نعمة، منک قلیل طاعة و منه جلیل رحمة، منک قدم واحد و منه کرم وافر.

خلیل (ع) قدمی چند برداشت در راه حق چنان که گفت: «انّی ذاهب الی ربّی» ربّ العزّت آن قدم از وی بپسندید، و جهانیان را بر اتّباع او خواند فَاتَّبِعُوا مِلَّةَ إِبْراهِیمَ حَنِیفاً. ابراهیم روی بما نهاد و هر که ما را میخواهد تا بر پی وی روان باشد. فرمان آمد که: یا محمد (ص)! یا مهتر عالم، یا سیّد ولد آدم! ابراهیم را فرزند نجیب تویی، و قرّة العین مملکت تویی، تو سزاوارتری که اتّباع وی کنی که قدر امیران امیران دانند، و آن گه امّت تو که بهترین امم ایشانند. این است که ربّ العالمین گفت: إِنَّ أَوْلَی النَّاسِ بِإِبْراهِیمَ لَلَّذِینَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِیُّ وَ الَّذِینَ آمَنُوا آن گه تابع و متبوع همه فراهم گرفت، و تاج ولایت و محبت بر فرق ایمان ایشان نهاد و گفت: و اللَّهُ وَلِیُّ الَّذِینَ آمَنُوا خدای یار و دوست مؤمنان است و بایشان نزدیک، و لطیف و مهربان است، و مهربانی وی نه امروزینه که از ازل تا جاودان است.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode