گنجور

 
میبدی

قوله تعالی: فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ الآیة... سبب نزول این آیت آن بود که عرب چون از حج و مناسک فارغ می‌شدند، هر کسی بر در کعبه بیستادی و مناقب و مآثر پدر خویش در گرفتی، این یکی گفتی پدرم مهمان دار بود و درویش نواز، و آن یکی گفتی پدرم مبارز بود و جنگها مردانه بکردمی، و گفتی چون خاندان ما بجوانمردی و نیکوکاری و سرافرازی هیچ خاندانی نیست، هر کسی بنوعی تفاخر میکرد، و مناقب اسلاف خود می‌خواند، رب العالمین ایشان را از آن برگردانید و بذکر خود فرمود گفت: چنانک پدران خود را یاد می‌کنید مرا یاد کنید و مرا ستائید، که آن همه نیکویی بپدران شما من کردم، و من خواستم، و من بر آن داشتم، پس شکر همه مراست، و منت مرا! «أنا و الملأ فی بناء عظیم اخلق فیعبد غیری و انعم فیشکر غیری» ابن عباس گفت معنی آیت آنست: که چون پدر ترا بدی میگویند و در حق وی ناسزا شنوی خشم گیری و از آن فراهم آیی، چون که از مبتدعان و بی دینان در حق ما ناسزاها می‌شنوی و گزافها می‌بینی بدان خشم نگیری، و چشم از آن برهم نهی، چنین مکن! فَاذْکُرُوا اللَّهَ کَذِکْرِکُمْ آباءَکُمْ أَوْ أَشَدَّ ذِکْراً یاد کرد اللَّه بخشم گرفتن در ناسزا که بحق وی میشنوی بیشتر کن از یاد کرد پدران بخشم گرفتن در بدایشان شنیدن. و هم ازین باب آنست آنچه رب العالمین گفت «لا تَجِدُ قَوْماً یُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْیَوْمِ الْآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ» و به‌

قال النبی: «اوثق علی الایمان الحبّ فی اللَّه و البغض فی اللَّه.»

قومی گفتند «فَإِذا قَضَیْتُمْ مَناسِکَکُمْ» خطیب را میگوید بمنا در ایام منا، که مرا ستائید و مرا یاد کنید چنانک بروزگار گذشته پدران خود را می‌ستودید، و می‌یاد کردید، بل که بیشتر. و اگر ایشان را حق تربیت است ما را حق کردگاری و روزی گماری است. اینجا نکته است بآنچه حق پدر گفت نه حق مادر، یعنی که پدر را بحرمة و هیبت یاد کنید، و مادر را بشفقت و رحمت و اللَّه تعالی هو الذی یرحم و لا یرحم.

فَمِنَ النَّاسِ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا الآیة... این قومی راست که همّت ایشان دنیا بود، مال و زر و سیم و غلام و کنیزک وضعیت و ماشیه، اللَّه میگوید وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ خَلاقٍ کسی که از ما همه این خواهد وی را از خیر آن جهانی هیچ نصیب نه. همانست که گفت: وَ مَنْ کانَ یُرِیدُ حَرْثَ الدُّنْیا نُؤْتِهِ مِنْها وَ ما لَهُ فِی الْآخِرَةِ مِنْ نَصِیبٍ‌

فی بعض الاخبار من بدأ بنصیبه من الدنیا فانه نصیبه من الآخرة و لا یدرک منهما ما یرید، و من بدأ بنصیبه من الآخرة وصل الیه نصیبه من الدنیا و ادرک من الآخرة ما یریده.

آن گه صفت پیغامبران و مؤمنان در گرفت، و باز نمود که ایشان چه خواهند و مقصود ایشان چه بود، گفت وَ مِنْهُمْ مَنْ یَقُولُ رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ مفسران را قولهاست در حسنه این جهانی و حسنه آن جهانی. علی بن ابی طالب (ع) گفت: حسنه این جهانی هم جفت شایسته است، و آن جهانی حوراء بهشتی، و عذاب آتش که از آن می‌پرهیز خواهند هم جفت بد است در دنیا یدلّ علیه ما

روی ابو الدرداء انّ رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلّم قال «من اوتی فی الدنیا قلبا شاکرا و لسانا ذاکرا و زوجة مؤمنة تعینه علی امر دنیاه و آخرته، فقد اوتی فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة»

قتاده گفت حسنة دو جهانی عافیت است: و دلیل برین تأویل آنست که مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم بعیادت بیماری شد، و آن بیمار را چون بچه مرغ بی بال دید، فقال رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلم «هل کنت تدعوا اللَّه بشی‌ء او تسأله شیئا ایّاه؟ قال کنت أقول اللهم ما کنت معاقبی به فی الآخرة فعجّله لی فی الدنیا، فقال سبحان اللَّه اذا لا تستطیعه او لا تطیقه، هل لا قلت «اللهم ربنا آتنا فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة و قنا عذاب النار فدعا اللَّه بها فشفاه.

و قیل من اتاه اللَّه الاسلام و القرآن و اهلا و مالا و ولدا فقد اوتی فی الدنیا حسنة و فی الآخرة حسنة. وَ قِنا عَذابَ النَّارِ ابن عباس قال: «عند رکن الیمانی ملک قائم منذ خلق اللَّه السماوات و الارض یقول آمین، فقولوا رَبَّنا آتِنا فِی الدُّنْیا حَسَنَةً وَ فِی الْآخِرَةِ حَسَنَةً وَ قِنا عَذابَ النَّارِ.

رب العالمین گفت ایشان که این دعا کنند و خیر دنیا و آخرت از من خواهند ایشانراست هر چه از من خواهند، فذلک قوله أُولئِکَ لَهُمْ نَصِیبٌ مِمَّا کَسَبُوا ای سألوا ابن عباس گفت مردی آمد پیش رسول خدا و گفت: «مات ابی و لم یحجّ أ فأحجّ عنه؟ فقال النبی «لو کان علی ابیک دین فقضیته اما کان ذلک یجزی؟ قال بلی قال فدین اللَّه احق ان یقضی. قال فهل لی من اجر؟ فانزل اللَّه هذه الآیة یعنی من حج عن میت کان الاجر بینه و بین المیّت.

و عن انس، قال رسول اللَّه: فی رجل اوصی بحجّة کعب له اربع حجات: حجة للذی کتبها، و حجة للذی نفذها، و حجة للذی اخذها، و حجّة للذی امر بها.

وَ اللَّهُ سَرِیعُ الْحِسابِ الآیة...

قال النبی ان اللَّه تعالی یحاسب الخلق فی قدر حلب شاة

میگوید اللَّه زود شمارست که چون یکی را شمار کرد همه خلق را شمار کرد، چندان که کسی یک چشم زخم بیرون نکرد وی شمار همه خلقان همه بکند، که نه حاجت بشمار کردن دارد، نه در آن تأمل و تفکر کردن، از دور آدم تا منتهی عالم لا بل که از ابتداء آفرینش تا آخر که قیامت پدید آید، اعمال بندگان و حرکت آفریدگان و دم زدن ایشان همه داند و شمردن آن تواند، و خرد و بزرگ آن بیند، و بنده را از آن خبر دهد، و جزا کند، اینست که گفت عز و علا: یَوْمَ یَبْعَثُهُمُ اللَّهُ جَمِیعاً فَیُنَبِّئُهُمْ بِما عَمِلُوا، أَحْصاهُ اللَّهُ وَ نَسُوهُ وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ الآیة... ایام معدودات ایام تشریق است، و آن یازدهم ذی الحجة است و دوازدهم و سیزدهم. یازدهم را یوم القر گویند، لان الناس یقرون فیه بمنا، و یفرغون من معظم النسک. و دوازدهم یوم النفر الاول گویند، و سیزدهم یوم النفر الثانی گویند، در خبرست که انّها ایام اکل و شرب و ذکر اللَّه عز و جل و شب چهاردهم لیلة الحصبا گویند، لان الناس ینزلون فیها بالمحصب و دهم ذی الحجة روز نحر است و نهم روز عرفة و هشتم روز ترویه و جمله دهه ذی الحجة ایام معلومات گویند، بمذهب شافعی. و شرف این روزها را مصطفی گفت: «ما من ایام افضل عند اللَّه، و لا العمل فیهن احبّ الی اللَّه، من هذه الایام العشر.

فاکثروا فیهن من التهلیل و التکبیر، فانها ایام تهلیل و تکبیر و ذکر اللَّه عز و جل، و انّ صیام یوم منها یعدل بصیام سنة، و قیام کل لیلة منها کقیام لیلة القدر، و العمل فیهن یضاعف بتسع مائة ضعف.

و قال صلی اللَّه علیه و آله و سلّم: «سیّد الشهور شهر رمضان و اعظمها ذو الحجة»

و از فضل و شرف ایام معلومات آنست که ابراهیم خلیل را در آن خواب نمودند بذبح فرزند، و آن قصه برفت، و تشریف بیافت. و موسی کلیم در آن وعده مناجات یافت، گویند که آن سی روز که وی را وعده دادند ماه ذی القعده بود و ده روز که بر افزودند از اول ماه ذی الحجة بود. فذلک قوله تعالی وَ أَتْمَمْناها بِعَشْرٍ و مصطفی را درین ده روز بشارت دادند باتمام نعمت، و اکمال دین و شریعت، و بر دشمن ظفر، و نصرت و خشنودی خداوند عز و جل، و ذلک فی قوله تعالی الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ الآیة...

و فی ذلک ما روی عن ابن عباس قال: کل بیعة الرضوان فی عشر ذی الحجة، و بناء الکعبة فی عشر ذی الحجة، و کمال الدین کان فیه، و فیه وقعت التوبة لادم، و فیه وقع النداء و الاجابة بالحج. قال تعالی وَ أَذِّنْ فِی النَّاسِ بِالْحَجِّ، و فیه وقع التقرب و التکلیم لموسی بن عمران، و فیه وقع الفداء بالذبح لاسماعیل، و قال «و ابتنی علی بفاطمة علیهما السلام فی ذی الحجة من اثنین و عشرین من الشهر.»

و فی روایة اخری عن میمون بن مهران عن عبد اللَّه بن عباس قال قال رسول اللَّه صلی اللَّه علیه و آله و سلّم: «ان اول یوم من ایام العشر هو الیوم الذی تاب اللَّه علی آدم و غفر له، فمن صام ذلک الیوم غفر اللَّه له ذنوبه و تاب علیه. و الیوم الثانی نجی اللَّه فیه یونس من بطن الحوت، فمن صام ذلک الیوم کان کمن عبد اللَّه الف سنة لم یعصه فیه و نجاه من کل غمّ و کرب و الیوم الثالث، استجاب اللَّه فیه لزکریا، فمن صام ذلک الیوم استجاب اللَّه له کل دعوة دعا بها لدنیاه و آخرته. و الیوم الرابع ولد فیه عیسی بن مریم، فمن صام ذلک الیوم نفی اللَّه البؤس و الفقر من بین عینیّه و یکون یوم القیمة مع السفرة الکرام البررة، و الیوم الخامس، ولد فیه موسی بن عمران فمن صام ذلک الیوم بری من النفاق، و الیوم السادس فتح اللَّه خیبر علی النبی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم، فمن صام ذلک الیوم نظر اللَّه الیه، و من نظر الیه لم یعذّبه ابدا، و الیوم السابع تغلق فیه ابواب جهنم السبعة، و الیوم الثامن و هو یوم الترویه یفتح اللَّه فیه ابواب الجنان الثمانیة، و الیوم التاسع و هو الیوم المشهود و هو یوم عرفة و هو یوم الحج الاکبر، فمن صام ذلک الیوم کتب له صیام سنتین، سنة قبلها و سنة بعدها یباهی اللَّه به ملائکته، و غفر له ذنوبه کلها، و الیوم العاشر و هو یوم النحر فمن اهرق فیه دما غفر اللَّه له باول قطرة تقطر من دم اضحیته، و غفر له ذنوبه، و ذنوب عیاله کلهم، و من اطعم من نسکه و تصدّق به بعث یوم القیمة آمنا و تکون تلک الاضحیة فی میزانه اثقل من جبل احد، و تطفئ عنه اضحیته حر جهنم.

وَ اذْکُرُوا اللَّهَ فِی أَیَّامٍ مَعْدُوداتٍ الآیة.... ذکر اینجا تکبیر است، و علما را اختلاف است در وقت آن و قدر آن، و اجمع اقاویل آنست که روز عرفه نماز بامداد در گیرد تا آخر ایام تشریق نماز دیگر کرده از پس نمازها، و در مجمعها میگوید «اللَّه اکبر اللَّه اکبر اللَّه اکبر لا اله الا اللَّه و اللَّه اکبر، و للَّه الحمد علی ما هدانا.» و اصل این تکبیر از عهد ابراهیم خلیل است اندر آن حال که خواست فرزند را قربان کند، چون صدق عهد از وی ظاهر گشت، و فرمانبرداری را میان ببست اللَّه تعالی ندا داد جبرئیل اندر هوا ندا کرد، و گوسفند فدا را همی آورد و همی گفت «اللَّه اکبر، اللَّه اکبر، لا اله الا اللَّه، اللَّه اکبر و للَّه الحمد» ابراهیم بر نگرست بدید آواز برداشت و گفت که «لا اله الا اللَّه، اللَّه اکبر» اسماعیل آگاه گشت و آواز برداشت گفت.

«اللَّه اکبر و للَّه الحمد» اللَّه تعالی این ذکر اندرین امّت مشروع کرد، تا اندرین ایام همی گویند و از آن حال یاد همی آرند. و مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم گفت: «زیّنوا اعیادکم بالتکبیر»

و یروی «زینوا العیدین بالتهلیل و التقدیس و التحمید و التکبیر»

و مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم روز عید چون بیرون شدی این دعا گفتی: «اللهم بحق السائلین الیک، و بحق مخرجی هذا، لم اخرج اشرا، و لا بطرا، و لا ریاء و لا سمعة. خرجت اتقاء سخطک و ابتغاء مرضاتک، فعافنی اللهم بعافیتک من النار.»

فَمَنْ تَعَجَّلَ فِی یَوْمَیْنِ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ الآیة... هر که تعجیل نماید و از منا برود در نفر اول، و سه شب از ایام تشریق بمنا بنپاید، او را رخصت هست و بر وی هیچ بزه نیست، پس اگر شب سیم آفتاب فرو شده نرفته باشد پس روا نیست که تعجیل کند تا روز سیم که سنگ افکند، آن گه با مردم برود. و قیل فی معناه فمن تعجل فی یومین فهو مغفور له لا اثم علیه، و لا ذنب و من تأخر فکذلک. قال سعید بن المسیب «توفی رجل بمنا فی آخر فی ایام التشریق، فقیل لعمر أ فلا تشهد دفنه؟ قال عمر و ما یمنعنی ان ادفن رجلا لم یذنب منذ غفر له.»

وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ یُعْجِبُکَ قَوْلُهُ الآیة... این در شأن مردی آمد از قریش، ازین منافقی، نیکو سخنی، بد فعلی، که منظری شیرین داشت و سخنی نرم و زبانی خوش اما کافر دل بود، و سوگند خوار و سخت خصومت و بد سیرت. آمد بر مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم و سوگند یاد کرد که من ترا دوست دارم و بر دین توام. و مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم او را بدین بنواخت و نزدیک خود کرد، و سخنش خوش آمد. گویند که اخنس بن شریق بود و گویند که ثعلبه بود.

وَ یُشْهِدُ اللَّهَ عَلی‌ ما فِی قَلْبِهِ و آن گه خدای را مر گواه گرفتی که آنچه میگویم راست است و دروغ بود و یُشْهِدُ اللَّهَ خوانده‌اند بفتح یا و رفع هاء اللَّه و معنی آنست که خدای گواه است پنهان بد او در دل او.

وَ هُوَ أَلَدُّ الْخِصامِ قال شدید القسوة فی معصیة اللَّه، جدل بالباطل، عالم اللسان، جاهل للعلم، یتکلم بالحکمة و یعمل بالخطیئة.

قال النبی: «انّ ابغض الرجال الی اللَّه الالدّ الخصم».

وَ إِذا تَوَلَّی سَعی‌ فِی الْأَرْضِ الآیة... دو معنی گفته‌اند این را، یکی آنست که چون بر گردد از تو این منافق در زمین تباه کاری کند، که جایی بگذشت و کشت زاری را دید، و آتش در آن زد، و چهار پای را بکشت. معنی دیگر آنست که این منافق چون والی شود و او را ولایتی و عملی بود بیداد کند و فساد جوید تا اللَّه تعالی بشومی وی باران باز گیرد، تا چهار پایان نیست شوند و کشت زار خشک گردد و تباه شود.

وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ ... این عزت حمیّت است و این اثم کفر، یعنی چون او را گویند که از خدا بترس، حمیت جاهلیت و قوت کفر او را بر آن دارد که فساد و معصیت کند. قال عبد اللَّه بن مسعود انّ من اکبر الذنب عند اللَّه عز و جل ان یقال للعبد اتق اللَّه، فیقول علیک بنفسک.» ضحاک گفت کافران قریش مکر ساختند و کسی را به مدینه فرستادند، که ما مسلمان شدیم، و جماعتی را از یاران درخواستند تا ازیشان دین حق بیاموزند. مصطفی صلّی اللَّه علیه و آله و سلم قومی را بفرستاد، نام ایشان خبیب بن عدی الانصاری و مرثد بن ابی مرثد الغنوی، و عبد اللَّه بن طارق، و خالد بن بکیر، و زید بن الدثنه، و عاصم بن ثابت امیر ایشان بود، بیامدند از مدینه و هفتاد مرد از کافران براه ایشان آمدند، و مرثد و خالد و عبد اللَّه کشته شدند، و عاصم هفت تا تیر داشت، بهر تایی مردی را از عظماء مشرکان بکشت، آن گه گفت «اللهم انی حمیت دینک صدر النهار فاحم لی آخر النهار» پس کافران گرد وی درآمدند و او را بکشتند، خواستند تا سر او از تن جدا کنند و به مکه برند، رب العالمین لشکر زنبور بفرستاد تا کافران را از وی باز داشتند، که عاصم را با خدای عهدی بود که هیچ کافر را هرگز بر وی غلبه نباشد، و دست هیچ کافر بود نرسد، و او را نپاسد پس گفتند بگذارید تا زنبوران از وی باز گردند آن گه سرش از تن جدا کنیم، پس بارانی عظیم ببارید و سیلی در آمد، و عاصم را برگرفت. چنین آورده‌اند که عاصم را برگرفت و به بهشت برد، و کافران را برگرفت و بدوزخ برد. پس خیب بن عدی را با سیری بردند، و بنو الحارث بن عامر بن نوفل بن عبد مناف او را بخریدند تا به پدر خویش باز کشند، که پدر ایشان حارث روز احد بدست خبیب کشته شد دختران حارث گفتند هرگز هیچ اسیر چون خبیب ندیدیم، که در مکه هیچ میوه نبود، و هر وقت بدست وی خوشه انگور میدیدیم، پس او را از حرم بیرون بردند تا بردار کنند و در آن حال این شعر بگفت:

فلست ابالی حین اقتل مسلما

علی ای شق کان فی اللَّه مصرعی‌

و ذلک فی ذات الاله و ان یشأ

یبارک فی اوصال شلو ممزّع‌

آن گه گفت «اللهم انک تعلم انه لیس احد حولی یبلّغ رسولک سلامی، فابلغه سلامی» پس مردی از مشرکان نیزه بر سینه وی نهاد، خبیب گفت «اتّق اللَّه» آن کافر خشم گرفت و در طعنه بیفزود و گذاره کرد، رب العالمین این آیت در شأن وی فرستاد وَ إِذا قِیلَ لَهُ اتَّقِ اللَّهَ أَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالْإِثْمِ.

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode