مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۵۸ آن شیر که او به صید جز شیر نکشت گشت از پس آن خوابگهش چون خرخشت مسعود ملک نخست یک زخم درشت زد بر مغزش چنانکه بگذشت از پشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شیر به شکار هیچ حیوانی جز شیر نپرداخت، اما بعد از اینکه خوابش آشفته شد، مسعود ملک به او زخم بزرگی زد که موجب گذشت آن از پشتش شد.
هوش مصنوعی: شیر، که فقط به دنبال شکار شیرهای دیگر بود، پس از بیداری از خواب خود، به مانند خری در تلاش بود.
هوش مصنوعی: مسعود به شدت ضربهای به سر دشمنش زد که به شدت به او آسیب زد و او نتوانست از آن نجات یابد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
سیمابی شد هوا و زنگاری دشت
ای دوست بیا و بگذر از هرچه گذشت
گر میل وفا داری اینک دل و جان
ور رای جفا داری اینک سر و تشت
بالات بود بسان سروان بهشت
با خال تو خال حور فردوسی زشت
رضوان که همی عنبر زلف تو سرشت
یک نقطه همی چکید و بستوده بهشت
تا چند زنم به روی دریاها خشت
بیزار شدم ز بتپرستان کنشت
خیام! که گفت دوزخی خواهد بود؟
که رفت به دوزخ و که آمد ز بهشت؟
در راه نسا ای ملک پاک سرشت
جز سنگ ندیدم به دل سبزه و کشت
دوزخ درهای گذاشتم ناخوش و زشت
چون پیش تو آمدم رسیدم به بهشت
نوری که همی جمع نیابی در مشت
ناری که به تو در نتوان زد انگشت
دهری که شوی بر من بیچاره درشت
بختی که چو بینمت بگردانی پشت
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.