چو دستان فرامرز یل را بدید
رخ پهلوان همچو گل بشکفید
(بدو گفت کای بچه نره شیر
بدین سان بود ساز مرد دلیر)
(سپه را بر آیین گردان بدار
نگه کن برین گردش روزگار)
(که تا من ببستم به مردی کمر
ندیدم به میدان چنین کینه ور)
ز گردان ایران که دارم به یاد
وزان نامداران فرخ نژاد
ندیدم چنین کس به میدان جنگ
نه غرنده شیر و نه جوشان پلنگ
سپهبد فرامرز یل در زمان
به گفتار دستان ببستش میان
بر آن سان که او گفت لشکر کشید
خروش سپاهش به گردون رسید
پیاده سپردار کردش به پیش
همی بود با پیل بر جای خویش
زواره فرامرز و دستان سام
به پیش سیه برکشیده لگام
چو رستم سپه را بدان سان بدید
بدانست کآمد غمش را کلید
هم آورد را گفت کای نامور
ندیدم به میدان چو تو کینه ور
نژادت کدام است و شهرت کجاست
که چون تو دلاور زتوران نخاست
به رستم چنین گفت کای کینه ور
کجا دیده ای جنگ شیران نر
تو خود دود از آتش ندیدی هنوز
ببینی کنون آتش مرد سوز
مرا مرز سقلاب جای است و بوم
به فرمان من سر به سر مرز روم
همان پیلسم کرد نامم پدر
که با پیل بندم به کینه کمر
مرا رزم شیران بود جای بزم
ندارد کسی پای من روز رزم
بگفت این و زآن پس به کردار باد
دو زاغ کمان را به زه بر نهاد
سر ترکش تیر را کرد باز
یکی تیر برداشت پیکان دراز
ز کینه بزد تیر بر دست رخش
بدان تا بیفتد ازو تاج بخش
ز باره همی خون دویدن گرفت
دل زال در بر طپیدن گرفت
دگر تیر زد بر بر نامور
به ببر بیان بر نبد کارگر
ز پیکان چو ترکش بپرداختند
کمان کیانی بینداختند
ز پیکان الماس و گرز گران
بپیچید از غم دل هر دوان
ز یکدیگران روی برگاشتند
همی دشت آورد بگذاشتند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این متن، فرامرز و دستان به میدان جنگ رفته و فرامرز به دستان میگوید که در میادین نبرد او هیچ دشمنی را به اندازه کینهور و دلیر نمیشناسد. او به یاد شجاعتهای نژاد و نامداران ایرانی میافتد و از کینهور بودن دشمن صحبت میکند. سپس فرامرز به دستان میگوید که آماده جنگ است و تمام سپاهش را به میدان میآورد. رستم نیز رزمندهای را میبیند و متوجه میشود که او دشمنی سخت و کینهور است. هر دو جنگجوی بزرگ از درگیر شدن و کشمکش با یکدیگر نمیترسند و به خاطر دلایل خاصی به نبرد آماده میشوند. در نهایت، تیر و کمان به کار گرفته میشود و نبرد بین دو طرف آغاز میگردد.
هوش مصنوعی: وقتی دستان، فرامرز را دید، چهرهی پهلوان همچون گل شکفت و زیبا شد.
هوش مصنوعی: او به پسر گفت: "ای پسر شیر، اینگونه بود که قهرمانان دلیر به وجود آمدند."
هوش مصنوعی: سربازان را بر اساس اصول و قوانین خود آماده نگهدار و در این چرخش روزگار همواره به آن پایبند باش.
هوش مصنوعی: من زمانی که با مردانۀ اراده به جنگ پرداختم، هرگز در میدان نبرد چنین کینهتوزی را ندیدم.
هوش مصنوعی: از جنگجویان ایران که به یادشان هستم و از نامآوران با نیکنژادی که به خاطر دارم.
هوش مصنوعی: هرگز در میدان جنگ کسی را ندیدهام که به آن شدت و هیجان باشد؛ نه شیر غران و نه پلنگی که در حال جوش و خروش است.
هوش مصنوعی: فرامرز، فرمانده برجسته، در زمانی خاص به نصیحت و سخن دستان توجه کرد و تصمیمی گرفت.
هوش مصنوعی: او به گونهای که گفت، لشکری به را انداخت و صدای سپاهش به آسمانها رسید.
هوش مصنوعی: او پیادهنظام را به جلو فرستاد و خود همچنان در محل خود با فیل ایستاده بود.
هوش مصنوعی: سوارهنها فرامرز و دستان سام، افسار را به کوه سیاه کشیدهاند.
هوش مصنوعی: وقتی رستم سپاه را به آن شکل دید، متوجه شد که کلید حلّ غمش در این است.
هوش مصنوعی: شخصی به رقیب خود گفت: ای معروف و مشهور، هیچ کس را در میدان مانند تو ندیدهام که اینقدر دشمنی و کینه در دل داشته باشد.
هوش مصنوعی: نسبت تو چیست و نام و شهرتت کجاست که هیچ کس به اندازه تو دلاور از سرزمین توران به میدان نمیآید.
هوش مصنوعی: به رستم چنین گفتند که ای دشمن کینهتوز، کجا تا به حال جنگ شیران نر را دیدهای؟
هوش مصنوعی: تو هنوز دود ناشی از آتش را ندیدهای، حالا چطور میخواهی آتش سوزاننده را ببینی؟
هوش مصنوعی: من در سرزمین سقلاب زندگی میکنم و سرزمین روم نیز به تصرف من درآمده است.
هوش مصنوعی: پدرم به خاطر کینهای که از دشمنانم دارد، نام من را به خاطر پلنگ انتخاب کرده است و من هم به مانند پلنگ، خود را برای مبارزه آماده کردهام.
هوش مصنوعی: من در میدان نبرد همچون یک شیر میجنگم و در این جنگ، جایی برای تفریح و شادمانی ندارم؛ زیرا در روزهای نبرد، کسی نمیتواند با من همپای شود.
هوش مصنوعی: یکی از زاغها این را گفت و پس از آن، همانند باد به سرعت دو زاغ تیرکمان را به زه بسته و آماده کردند.
هوش مصنوعی: یکی تیر را برداشت و سر تیری که از آن جدا شده بود را نشان داد.
هوش مصنوعی: در اثر کینهتوزی، تیر زدو بر دست اسبش، تا اینکه از او تاج و قدرتش افتد.
هوش مصنوعی: دل زال به شدت پر از هیجان و نگرانی شده و حالتی مانند خون دویدن را تجربه میکند، در حالی که قلبش تندتر از همیشه در حال تپیدن است.
هوش مصنوعی: دیگری تیر به هدف نامی زد، مانند شجاعت در سخن گفتن، اما این کار ثمری نداشت.
هوش مصنوعی: وقتی که از تیرکمان تیرها را رها کردند، کمان کیانی را نیز انداختند.
هوش مصنوعی: از تیرهای تند و بیرحم و از ضربات سنگین، هر یک از دل دو نفر، از غم و اندوهی که دارند، به دور بپیچید.
هوش مصنوعی: آنها از دیگران روی خود را برگردانیدند و دشت را رها کردند و کنار گذاشتند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.