گنجور

 
جامی

سینه ام را چاک کن وآنجا درآی

خلوت خاص است در بگشا درآی

دل وثاق توست جانا دیده نیز

گر دلت آنجا گرفت اینجا درآی

خانه رنگین تماشا را خوش است

یکدم اندر چشم هم خون پالا درآی

گو بمیر از درد تنهایی رقیب

پیش تنها ماندگان تنها درآی

سرو نازی سرکشی از سر منه

جامی غمدیده گو از پا درآی