گاه در دل ساز و گه در دیده جا
هر دو جای توست ای بدرالدجی
طوبی آمد قد تو وقت خرام
گر خرامد سوی ما طوبی لنا
تا به هر چشمی ز راهت سرمه برد
چشم من دارد غباری از صبا
می نگویم بنده خویشم شمار
نیست حکمی بنده را بر پادشا
خواهم از دل برکشم پیکان تو
لیکن از دل برنمی آید مرا
پرده بگشا چون نمودی آن دو زلف
تا رخت بینیم بعد از عمرها
گر سر جامی جدا سازی به تیغ
به که سازی زآستان خود جدا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به عشق و زیبایی معشوق اشاره کرده و از احساسات عمیق خود نسبت به او سخن میگوید. او معشوق را به عنوان نور و زیبایی اشاره میکند که در دل و دیدگان او جای دارد. همچنین به زیبایی و جاذبههای معشوق، مانند طوبی، اشاره کرده و آرزو دارد که چشمانش را با زیباییهای او آراسته کند. شاعر از کشش و علاقه شدید خود به معشوق سخن میگوید و همچنین از دشواریهایی که در ابراز محبت به او دارد. در پایان، او اشاره میکند که جدایی از معشوق به هیچوجه برایش قابل تحمل نیست.
هوش مصنوعی: گاهی در دل نغمهها و گاهی در نگاههایم هستی. هر دو جا، تو ای روشنایی شب، برای من قرار داری.
هوش مصنوعی: وقتی تو با ناز و Elegance قدم میزنی، درخت طوبی (نماد بهشت) به سراغ ما میآید و این برای ما خوشبختی به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: هرچند که چشمان دیگران از زیبایی تو آراسته میشود، چشمان من با غباری که از نسیم صبح میآید، پر شده است.
هوش مصنوعی: من نمیگویم که بندهایم، چرا که هیچ فرمانی بر بندهگان از سوی پادشاه وجود ندارد.
هوش مصنوعی: میخواهم احساسات تو را از دل بیرون بکشم، اما این کار برایم ممکن نیست.
هوش مصنوعی: پرده را کنار بزن تا آن دو زلف را ببینیم، تا بعد از سالها چهرهات را ببینیم.
هوش مصنوعی: اگر سر جامی را با شمشیر جدا کنی، بهتر است که این کار را از آستان خودت دورتر انجام دهی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گفت با خرگوش خانه خان من
خیز خاشاکت ازو بیرون فگن
چون یکی خاشاک افگنده به کوی
گوش خاران را نیاز آید بدوی
چون مرا دیدی تو او را دیدهای
چون ورا دیدی تو دیدی مر مرا
تاج فرشست از تو بر فرق هدی
هست دنیا خاک پایت را فدی
ملک و دین را ، کافتخار هر دویی
یک ملک چون تو نبوده در هدی
فیض بحر از جود تو زاید ، چنانک
[...]
چون مرا دیدی تو او را دیدیی
چون ورا دیدی
کوفئی را گفت مرد راز جوی
مذهب تو چیست با من باز گوی
گفت این که پرسد ای کاره لقا
باد پیوسته خدایم را بقا
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.