دردا که عشق یار به دیوانگی کشید
خط جنون به دفتر فرزانگی کشید
ایزد چو شمع حسن وی افروخت در ازل
بر ما رقم به منصب پروانگی کشید
ای من غلام همت آن رند پاکباز
کو درد و داغ عشق به مردانگی کشید
ننهند جز به خاطر ویرانه گنج عشق
معمور خاطری که به ویرانگی کشید
جا کن درون پاک ضمیری که عاقبت
زین شیوه کار قطره به دردانگی کشید
هر کس به کوی عاشقی از خان و مان گذشت
با او حبیب رخت به هم خانگی کشید
جامی در آشنایی و یاری نمود سعی
چندان که طبع دوست به بیگانگی کشید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
پایان ناز او چو به بیگانگی کشید
کار دل شکسته به دیوانگی کشید
بار غمی که می شکند کوه را کمر
قربان دل شوم که به مردانگی کشید
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.