شمارهٔ ۳۵۴
گرنه یار از زلف برقع پیش روی خود کشد
جمله دلها را به دام آرزوی خود کشد
من ز سر گویی تراشیدم زهی سرگشتگی
گر سوار من خم چوگان ز گوی خود کشد
خاک کویش بر تنم باشد ز رحمت خلعتی
بعد قتلم غرق خون چو گرد کوی خود کشد
عشقبازی خوی شد مسکین دلم را با بتان
این همه بیداد بدخویان ز خوی خود کشد
چون تو می خواهم دلی از سنگ لیک آهن ربای
تا تو چون تیر افکنی پیکان به سوی خود کشد
چون صراحی پر برآمد تشنه لعلت ز می
هم چنان از بهر یک جرعه گلوی خود کشد
لب فروبند از سخن جامی که طوطی این همه
بینوایی در قفس از گفت و گوی خود کشد
🖰 با دو بار کلیک روی واژهها یا انتخاب متن و کلیک روی آنها میتوانید آنها را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
🖐 شمارهگذاری ابیات | وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف) | 🔍 شعرهای مشابه (وزن و قافیه) | ارسال به فیسبوک
این شعر را چه کسی در کدام آهنگ خوانده است؟
🎜 معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است ...
📷 پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی، 📖 راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
حاشیهها
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...