خوش آن که وقت گل لب جویی گرفته است
در پای سرو دست سبویی گرفته است
جعد بنفشه را که چمن مشکبوی ازوست
بر بوی زلف غالیه بویی گرفته است
از جنگ و آشتی کسان می رمد دلم
تا خو به مهر عربده جویی گرفته است
کس راه عندلیب نزد در حریم باغ
جز گل که از تو رنگی و بویی گرفته است
چون تابم از تو روی که بر من بلای عشق
راه خلاصی از همه سویی گرفته است
جان را خجسته باد به شهر عدم سفر
کز طلعت تو فال نکویی گرفته است
جامی چه مرد گوشه عزلت چنین که باز
از دست داده دل سر کویی گرفته است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.