گنجور

 
جامی

ازین گفت و گو چون سیم لب بدوخت

چهارم چراغ نصیحت فروخت

نخست از دعا کرد آغاز پند

که ای با خرد پند بخرد پسند

چو ایزد به دل تخم صبرت نهاد

بر این کشت بارنده ابرت نهاد

هر آن مضطرب کش نه آرامش است

به آرامشش آخر انجامش است

درین تیز رو گنبد با سکون

قدمگاه هر جنبش آمد سکون

ز جان هر چه جنبد درین پهن دشت

به تسکین مرگش بود بازگشت

بدین دایره هر که پا در نهد

چو دورش به آخر رسد سر نهد

چو بر صید خنجر زنی در شکار

ز اول بود جنبش آخر قرار

سپاس فراوان خداوند را

که کرد این کرامت خردمند را

که بیند در آغاز انجام خویش

برون ننهد از حکم آن گام خویش

شکیبی که انجام هر ماتم است

مر او را در آغاز آن همدم است

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode