در جهان بر جان من جز درد نیست
همدمم جز درد و آه سرد نیست
بیش از این در عشق روی تو مرا
صبر مهجوری و خواب و خورد نیست
من نگردانم سر از پیمان دوست
هر که از عهدش بگردد مرد نیست
بار بسیارست بر من رحمت آر
بیش از اینم هجر تو در خورد نیست
کی رسد در کام دل آنکس که او
چون من از شادی دوران فرد نیست
روی زرد من گواه عشق تست
نیست عاشق آنکه رویش زرد نیست
از جهان بر دل غباری گر نشست
از تو باری بر دل او گرد نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
واصفان را وصف او درخَورد نیست
لایق هر مرد و هر نامرد نیست
اینچ من خوردم شما را خوردنیست
وین چنین شربت جزای هر دنیست
هرکه در تجرید مرد فرد نیست
در طریق اهل معنی مرد نیست
دل ندارد هر که او را درد نیست
وانکه خود دردی ندارد مرد نیست
نزد بی دردان مگو زینهار درد
دشمنست آن دوست کو همدرد نیست
با لب و رخسار و چشم مست یار
[...]
راستی،شخص ریایی مرد نیست
در طریق دین دلش را درد نیست
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.