ای عمر من ایجان من ای جان و ای جانان من
ای مرهم و درمان من ایجان و ای جانان من
هم شادی از تو غم ز تو زخم از تو و مرهم ز تو
جان بلاکش هم ز تو ای جان و ای جانان من
تا در دلم کردی وطن جان نوم آمد بتن
هم نو فدایت هم کهن ای جان و ای جانان من
گاهی ز وصل افروزیم گاهی ز هجران سوزیم
گاهی دری گه دوزیم ای جان و ای جانان من
چشمت به تیرم میزند زلفت اسیرم میکند
هجرت ز بیخم میکند ای جان و ای جانان من
با من جفا تا کی کنی ترک وفا تا کی کن
این کارها تا کی کنی ای جان و ای جانان من
یکبار هم مهر و وفا یکچند هم ترک جفا
گو کرده باشی یک خطا ای جان و ای جانان من
یکدم تو هم ای جان من شکر بیفشان ز آن دهن
تا فیض بگذارد سخن ای جان و ای جانان من
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
راهنما_اِریس : شاعر در این شعر دارد با نور جان که در دل هست ، سخن می گوید . شاعر خواهان پدیدار شدن نور در دل هست تا جذب نور شود و جریان نور ، او را به جانان برساند .
راهنما_اِریس : ای که عمر این کالبد بدن من ، به حضور تو در دل بستگی دارد ، ای جان و ای مایه حیات ' من ' یا نفس ، ای ذره جان و ای اقیانوس جان ها . ای که درمان درد فراق من و دوری من از جانان هستی . ای ذره جان من ، ای اقیانوس جانان
راهنما_اِریس : ای که غم و شادی و احساسات من ، بخاطر حیات بخشیدن تو به این کالبد هست . ای که هم درد دوری تو و هم مرهمِ وصل به تو ، از توست .این ذره جان من که به مشاهده دل نشسته و در بلایا و طوفان دل گیر افتاده ، ای حیات من ، ای چشمه حیات من .
راهنما_اِریس : به محض ورود از درگاه دل من ، به نفس و کالبد من ، حیات بخشیدی . هم این نفس و کالبد نو و هم تمامی کالبدها و نفس هائی که در گذشته داشتم و تو جان بخشیدی را فدایت می کنم . ای نور حیات بخش ، ای منبع نور جان
راهنما_اِریس : ای که گاهی مرا جذب می کنی و گاهی حتی پدیدار نمی شی و من دچار غم هجران می شم . گاهی دروازه ورود من به سمت جانان هستی و گاهی مرا همچنان خیره به درگاه دل ، وادارم می کنی تا چشم دل بدوزم . ای مایه حیات من ، ای منبع حیات من .
راهنما_اِریس : زیبائی چشم تو ، توجه من را با خود می برد و انوار رنگین زلف تو ، مرا اسیر خود کرده ، مرا در ریسمان زلف خود پیچانده . هجران و دوری تو ، مرا از فکر به بدن جدا کرده ، ای حیات من ، ای منبع حیات من .
راهنما_اِریس : تا کی میخواهی به من مشاهده گر در دل جفا کنی و پدیدار نشوی یا جذبم نکنی . این ناز و عشوه و ناپدید شدن رو تا کی می خواهی ادامه دهی ، ای حیات من ، ای چشمه حیات من .
راهنما_اِریس : آخر یکبار وفا کن ، اینقدر با من جفا نکن . که هر چه کنی خطا و اشتباه نیست . هم جفا و هم وفای تو ، درست هست . ای حیات من ، ای چشمه حیات من .
راهنما_اِریس : ای نور جان ، برای یکبار هم که شده مرا جذب کن تا بوسه بر آن لب شکرت بزنم تا وارد جانا و شکرستان شوم . یکبار دیگر مزه آن لحظات جذب شدن را بچشم که شیرین لحظاتی است . تا دیگر ساکت شوم و بتوانم به مشاهده در دل ادامه دهم ای حیات من ، ای چشمه حیات من .
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.