گنجور

 
عطار

کشتئی آورد در دریا شکست

تختهٔ زان جمله بر بالا نشست

گربه و موشی بر آن تخته بماند

کارشان با یکدگر پخته بماند

نه ز گربه بیم بود آن موش را

نه بموش آهنگ آن مغشوش را

هر دو تن از هول دریا ای عجب

در تحیر باز مانده خشک لب

زهرهٔ جنبش نه و یارای سیر

هر دو بیخود گشته نه عین و نه غیر

در قیامت نیز این غوغا بود

یعنی آنجا نه تو و نه ما بود

هیبت این راه کار مشکلست

صد جهان زین سهم پرخون دلست

هرکه او نزدیک تر حیران ترست

کار دوران پارهٔ آسان ترست

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode