گنجور

 
ظهیر فاریابی

خدایگان همه خسروان روی زمین

تویی که طبع لطیفت سراچه قدم است

در اهتمام تو آسوده اند جمله جهان

از ان جناب رفیع تو قبله کرم است

قضا به نام تو پرداخت دفتر اقبال

صدای نویت ملکت صریر آن قلم است

کمینه بنده درگاه اگر چه رنجور است

خدایگان جهان خسرو مسیح دم است

جهان و خلق جهان جمله معترف شده اند

که خسروی چو تو امروز در زمانه کم است

 
 
 
فانوس خیال: گنجور با قلموی هوش مصنوعی
امیر معزی

مرا نگارا با روی تو چه جای غم است

که چون تو یار ز خوبان روزگار کم است

بهشت و دنیا هر دو به هم نبیند کس

بهشت و دنیا با هم مرا ز تو به هم است

تو در دلم بنشستی و غم بشد ز دلم

[...]

مجیرالدین بیلقانی

سپهر قدرا در قبضه کفایت تست

نظام هر چه برون از سراچه قدم است

چو چاه خصم تو سر در نشیب از آن دارد

که او به دامن تر همچو آب متهم است

نظیر تو خرد اندر وجود جست و نیافت

[...]

جامی

لطافتی که رخت را ز جعد خم به خم است

هزار عاشق اگر باشدت هنوز کم است

به زلف عمر و به لبها حیات اهل دلی

بیا که عمر عزیز و حیات مغتنم است

دلم نیافت نشان زان دهان به ملک وجود

[...]

اهلی شیرازی

هزار سال سفر از وجود تا عدم است

ولی چو بر سر جان پا نهیم یک قدم است

کسی که از دهنت آب زندگی ره برد

هزار بار بمیرد ز مردنش چه غم است

چو سبزه گر ههه روی زمین زبان گردد

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از اهلی شیرازی
فضولی

کم التفاتی خوبان بعاشقان ستم است

زهی ستم که ترا با من التفات کم است

کی از بنفشه گشاید کجا بنافه کشد

دلی که بسته آن گیسوان خم بخم است

قدم خمیده چنان شد که کس نمی داند

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه