گنجور

 
ظهیر فاریابی

خدایگان جهان شهریار روی زمین

تویی که رایت عزمت همیشه منصور است

به زنده کردن ارواح نصرت و تایید

صدای نوبت تو همچو نوبت صور است

به یاد بزم تو گردون صبوح کرد مگر

که صوت مرغان همچون نوای طنبوراست؟

تنگ شرابی مسکین بنفشه بین که بگاه

سرش فرو شد و نرگس هنوز مخمور است

شنیده ام که زبانی به ذکر من بگشود

کسی که او به زبان جلال مذکور است

درین شرف که مرا دست دادنتوان گفت

که سعی بخت و زمانه چگونه مشکور است

ورای این ز سعادت مقام دیگر نیست

برون از آنک ز ادراک آدمی دور است

مرا به دانش تنها زمانه حاسد بود

چنانکه در همه شهر این حدیث مشهور است

کنون عنایت خسرو بدان اضافت شد

اگر حسد برد از من زمانه معذور است؟

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

بر آن لبی که شکر با حلاوتش شوراست

هزار ملک سلیمان بهای یک مور است

یقین که صورت جانها تمام بتوان دید

ازان صفا که در آن سینه چو بلور است

به کوی تو نه عجب گور عاشقان، عجب است

[...]

اهلی شیرازی

بغیر نامه و پیغام بی نشانان را

کتابتی است نهانی که از ریا دور است

صفای همت باطن که عالم افروزد

که حسن حرف زبانی چراغ بی نور است

بلند اقبال

رخت چو مهر درخشان ز بسکه پر نور است

اگر غلط نکنم مادر تواز حور است

قسم به موی تو یعنی به سوره واللیل

که وصف روی تو والشمس وآیه نور است

لبت چوحب نبات است بسکه شیرین است

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه