گنجور

 
ظهیر فاریابی

خدایگان جهان مالک رقاب امم

تویی که هست زبان تو ترجمان قضا

نهد مجاهز خلق تو از نفایس عطر

هزارگونه بضاعت در آستین صبا

ز تند باد شکوهت بود به موسم دی

که خون بیفسرد اندر عروق نشو ونما

شب گذشته مرا می گذشت بر خاطر

که چیست موجب یخ بند و علت سرما

در آن میان نفسی سرد بر کشید عدوت

که از برودت آن زمهریر گشت هوا

درست گشت مرا کاصل برف و سرما هست

سپیدکاری حساد و سردی اعدا

لطیفه ای به ازاینم فراز می آید

گرت ملال نخیزد کنم به نظم ادا

ز تف مهر تو دل گرم کرده بود جهان

فلک مفرح کافور ساختش به دوا

نه سهو کردم کز بهر خاصیت تقدیر

زمانه را همه کافور می دهد عمدا

که تا چنانک تو را پیش ازین نزاد نظیر

نزایدت پس ازین نیز تا ابد همتا

ظهیر!مثل تو را خاصه در چنین حضرت

زبان مدح نباشد بسنده کن به دعا

بگو تا شاه به شاهی درون به پای چنانک

حسد برد همه امروزهات بر فردا

 
 
 
رودکی

به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا

به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی

عنصری

دل مرا عجب آید همی ز کار هوا

که مشک‌بوی سلب شد ز مشک‌بوی صبا

ز رنگ و بوی همی دانم و ندانم از آنک

چنین هوا ز صبا گشت یا صبا ز هوا

درخت اگر عَلَم پرنیان گشاد رواست

[...]

قطران تبریزی

بتی بروی چو لاله شکفته بر دیبا

تنم اسیر بلا کرد و دل اسیر هوا

دلم بصحبت او همچو پشت او شده راست

تنم ز فرقت او همچو زلف اوست دو تا

بدست دارد تیر و بغمزه دارد تیر

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا

چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا

چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم

که نیست یک شب جان مرا امید بقا

چو شمع زارم و سوزان و هر شبی گویم

[...]

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
امیر معزی

ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما

به دلبری دل ما را همی زنی یغما

چو تو نگار دل افروز نیست ‌در خَلُّخ

چو تو سوار سرافراز نیست در یغما

غنوده همچو دل تنگ ماست دیدهٔ تو

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه