بتی بروی چو لاله شکفته بر دیبا
تنم اسیر بلا کرد و دل اسیر هوا
دلم بصحبت او همچو پشت او شده راست
تنم ز فرقت او همچو زلف اوست دو تا
بدست دارد تیر و بغمزه دارد تیر
ز دست کرده رها و ز غمره کرده رها
ز غمزه زد بنشانه ز دست زد بدلم
نه آن ز دست خطا شد نه این ز غمزه خطا
ز تیر غمزه ولی را کند هماره عذاب
ز تیر دست عدو را دهد همیشه جزا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهٔ احساسات عمیق عاشقانه سروده شده است. شاعر در آن توصیف میکند که چگونه زیبایی و جذابیت معشوقش (بتی) او را به شدت تحت تأثیر قرار داده و روح و جسمش را در بند کرده است. او در گفتوگو با معشوق، احساس نزدیکی و صمیمیت میکند، اما از فراق و جدایی او رنج میبرد. شاعر همچنین به بازیهای عشقی و تیرهایی که از طرف معشوق و دشمنانش به او زده میشود، اشاره میکند و بیان میدارد که عشق و غمزههای معشوقش همواره او را عذاب میدهد. در نهایت، این شعر نمایانگر تضاد میان عشق شیرین و دردناک است.
هوش مصنوعی: چهرهات مانند لالهای است که در پارچهای زیبا شکفته شده و زیباییات باعث شده که وجودم زیر بار مشکلات و سختیها گرفتار شود و دلم نیز در پی آرزوها و خواستهها اسیر باشد.
هوش مصنوعی: دل من با صحبت او به روز آمده و راست شده است؛ ولی بدنم از جدایی او به دو نیم مانند زلف او شده است.
هوش مصنوعی: کسی که به خوبی میتواند تیر را به دست بگیرد و با ناز و غمزه آن را رها کند، هم از دست خود رها شده است و هم از غم و اندوه رها گشته.
هوش مصنوعی: چشمک زدن عشق باعث شد که دلم به درد بیفتد. نه از اشتباهی که خودم کردهام، نه از گناهی که در این چشمک نهفته است.
هوش مصنوعی: غمزه و نگاه زیبا در پیامی همیشه عذابآور است، اما تیر و زرنگی دشمن همواره پاسخ و جزای خود را به همراه دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به جمله خواهم یک ماهه بوسه از تو، بتا
به کیچ کیچ نخواهم که فام من توزی
دل مرا عجب آید همی ز کار هوا
که مشکبوی سلب شد ز مشکبوی صبا
ز رنگ و بوی همی دانم و ندانم از آنک
چنین هوا ز صبا گشت یا صبا ز هوا
درخت اگر عَلَم پرنیان گشاد رواست
[...]
کسی که طالع گیرد نبرد خصمان را
کند ز روی چو روی مخالفان صلا
شب آمد و غم من گشت یک دو تا فردا
چگونه ده صد خواهد شد این عنا و بلا
چرا خورم غم فردا وزآن چه اندیشم
که نیست یک شب جان مرا امید بقا
چو شمع زارم و سوزان و هر شبی گویم
[...]
ایا ستارهٔ خوبان خَلُّخ و یغما
به دلبری دل ما را همی زنی یغما
چو تو نگار دل افروز نیست در خَلُّخ
چو تو سوار سرافراز نیست در یغما
غنوده همچو دل تنگ ماست دیدهٔ تو
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.