گنجور

 
ظهیر فاریابی

منم امروز و دلی زانده گیتی به دو نیم

بیم آنست هنوزم که به جان باشد بیم

نه مرا مسکن و ماوی،نه مرا خانه و جای

نه مرا مونس و غمخور،نه مرا یارو ندیم

بردلم حسرت اصحاب بلایی ست بزرگ

بر تنم فرقت احباب عذابی ست الیم

که گمان برد که افتم من مسکین هرگز

به چنین رنج و مشقت ز چنان ناز و نعیم؟

چو ن ز زر یاد کنم چهره برافشاند زر

ور غم سیم خورم دیده فروریزد سیم

شب ستاره شمرم بر دو رخم زان باشد

زخم ناخن چو حروفی که بود بر تقویم

حال خود پیش که گویم من مظلوم غریب؟

چاره خود ز که جویم من رنجور سقیم؟

گرد من لشکر اندوه چنان انبوه است

که همی راه نیابد سوی من باد نسیم

از چنین محنت و غم جان نتوان برد مگر

که فلک باز شود متفق ایام رحیم

زآتش محنت من گل بدمد گر خواهد

تاج دین،مفخر احرار جهان،ابراهیم

آن که با سرعت عزمش نبود باد عجول

وآن که با سایه حلمش نبود کوه حلیم

آن که او بر فلک جاه چو بدری ست منیر

وآن که او در صدف ملک چو دری ست یتیم

طبع او را ز لطافت صفت لفظ مسیح

کف او را ز کفایت اثر دست کلیم

گرنه فیض کرم و عاطفت او بودی

گفتمی در همه آفاق نمانده ست کریم

گرچه در نوبت او بود جهان را تاخیر

هست بر ذات فلک همت او را تقدیم

ای از آن مرتبه بگذشته که از گستاخی

آسمان یاد جلال تو کند بی تعظیم

دهر با جود تو مفلس بود و چرخ دنی

ابر با بذل تو مدخل بود و بحر لئیم

منتظم با کف دربار تو اسباب حیات

منتشر در سر شمشیر تو آثار حجیم

خصم تو گرچه مسلم بودش ملک جهان

به سلامت نجهد تا نکند جان تسلیم

بود در بند وجود تو فلک عمر دراز

بود موقوف حضور تو جهان عهد قدیم

گل صد برگ چگونه دمد از خاک سیاه

گرنه رای تو دهد باد صبا را تعلیم؟

سطح اعلای فلک گرچه محیط است به کل

هست در دایره قد تو چون نقطه جیم

تا جهان گاه به راحت گذرد گاه به رنج

وادمی گاه مسافر بود و گاه مقیم

تا ابد پیش تو اقبال، رهی باد و رهین

قامت جاه تو تا حشر قوی باد و قویم

عرصه ملک تو از امن چو اطراف حرم

خاک درگاه تو از فخر چو ارکان حطیم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
فرخی سیستانی

بفزوده ست بر من خطر قیمت سیم

تا بنا گوش ترا دیده ام ای در یتیم

سیم را شاید اگر در دل و جان جای کنم

از پی آنکه بماند به بنا گوش تو سیم

از بناگوش تو سیم آمد و زر از رخ من

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ابوالفضل بیهقی

آفرین باد بر آن عارض‌ پاکیزه چو سیم‌

و آن دو زلفینِ‌ سیاه تو بدان شکل دو جیم‌

از سرا پایِ توام هیچ نیاید در چشم‌

اگر از خوبیِ تو گویم یک هفته مقیم‌

بینی آن قامتِ چون سرو خرامان‌ در خواب‌

[...]

ناصرخسرو

ای دل و هوش و خرد داده به شیطان رجیم

روی بر تافته از رحمت رحمان رحیم

دل چون بحر تو در معصیت و نرم چو موم

سنگ خاراست گه معذرت و تنگ چو میم

نتوانی که کنی بر سخن حق تو مقام

[...]

سنایی

دی بدان رستهٔ صرافان من بر دَرِ تیم

پسری دیدم تابنده‌تر از در یتیم

زین سیه چشمی جادو صنمی طرفه چو ماه

بی‌نظیری که نظیریش نه در هفت اقلیم

با دلم گفتم ای کاشکی این میر بتان

[...]

سوزنی سمرقندی

علم محترم دولت دین قیم

مستوی قامت باد از تو تا روز قیام

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه