سپیده دم که شدم محرم سرای سرور
شنیدم آیت « تو بو الی الله » از لب حور
به گوش جان من آمد ندای حضرت قدس
که ای خلاصه تقدیر و زبده مقدور
جهان رباط خراب است بر گذر گه سیل
گمان مبر که به یک مشت گل شود معمور
بر آستان فنا دل منه که جای دگر
برای نزهت تو بر کشیده اند قصور
مگر تو بی خبری کاندرین مقام تو را
چه دوستان حسودند و دشمنان غیور؟
ببین که چند نشیب و فراز در پیش است
ز آستان عدم تا به پیشگاه نشور
تو را منازل دور و دراز در پیش است
بدین دو روز اقامت چرا شدی مغرور؟
بکوش تا به سلامت به منزلی برسی
که راه سخت مخوف است و منزلت بس دور
تو در میان گروهی غریب مهمانی
چنان مکن که به یکبارگی شوند نفور
نگر که تا شکمت سیر و تنت پوشیده ست
چه مایه جانورند از تو خسته و رنجور
چه بارهاست ز تو بر تن سوام و هوام
چه داغهاست ز تو بر دل وحوش و طیور
به دشت جانوری خار می خورد غافل
تو تیز می کنی از بهر صلب او ساطور
بدان غرض که دهان خوش کنی ز غایت حرص
نشسته ای مترصّد که قی کند زنبور
کناغ چند ضعیفی به خون دل بتند
به جمع آری کین اطلس است و آن سیفور
زکرم مرده کفن بر کشی و در پوشی
میان اهل مروت که داردت معذور؟
به باده دست میالای کان همه خون است
که قطره قطره چکیده ست از دل انگور
به وقت صبح شود همچو روز معلومت
که با که باخته ای عشق در شب دیجور
دل مرا چو گریبان گرفته جذبه حق
فشاند دامن همت ز خاکدان غرور
بشد زخاطرم اندیشه می ومعشوق
برفت لز سرم آواز بر بط و طنبور
زهر چه گفتم و کردم کنون پشیمانم
بجز دعا و ثنای خدایگان صدور
وزیر مشرق و مغرب نصیر دولت ودین
که باد رایت عالیش تا ابد منصور
نه در حدیقه فکرش وزیده باد غلط
نه بر صحیفه عزمش نشسته گرد فتور
به طول و عرض جهان با کمال او صدره
مهندسان خرد معترف شده به قصور
نشسته در دل و چشم ملوک هیبت او
چنانک صورت می در طبیعت مخمور
زهی دقایق لطفت خفی چو جرم سها
ولیک گشته چو خورشید در جهان مشهور
صریر کلک تو در کشف مشکلات جهان
چنانک نغمه داود در ادای زبور
به زیر دامن افلاک خلقت آن مجمر
که کرد جیب افق را پر از بخار بخور
به گرد خطّه اسلام حفظت آن خندق
که می نیابد شَعری بر او مجال عبور
سوی حریم خلافت تو را همان آتش
نموده راه که اول کلیم را سوی طور
تو روی با علمی کرده ای که رایت صبح
به زیر سایه او گم شود به وقت ظهور
ترا به حبل متین است اعتصام چه باک
اگر گسسته شود رشتۀ سنین شهور
چراغ بخت تو زان شمع بر فروخته اند
که آفتاب به پروانه خواهد از وی نور
نهال جاه تو زان حوض یافته ست نما
که از ترشح آن حاصل آمده ست بحور
فراست تو چوافکند نور در عالم
نماند در تُتُق غیب هیچ سر،مستور
همای همت تو کرکسان گردون را
ز عجز و ضعف چو عصفور کرد و ماالعصفور ؟
همیشه تا نتوان کرد حصر دور فلک
تو را چو دور فلک باد عمر نا محصور
صلاح ملک وملک بر عنایتت مبنی
دوام دین و دول بر کفایتت مقصور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به توصیف حالاتی معنوی و الهی میپردازد. او در بیداری صبح، نداهایی از عالم قدس را میشنود و از تخریب جهان و بیثباتی آن سخن میگوید. شاعر هشدار میدهد که نباید به زودگذر بودن زندگی مغرور شد و باید برای رسیدن به مقصدی عالی، تلاش کرد. او به بیرحمی و ستم انسانها بر موجودات دیگر اشاره میکند و نگران عواقب این رفتار است. به روشنی میگوید که زندگی دشوار است و انسان باید هوشیار باشد و از لذتهای زودگذر دوری کند. در نهایت، شاعر به مقام والای خداوند و عظمت او اشاره میکند و میگوید که همه موجودات و جهانیان به او نیاز دارند و تنها در سایه لطف و حمایت الهی است که بقا و پیشرفت ممکن میشود.
هوش مصنوعی: در سپیده دم که به راز و رمز خوشیها پی بردم، از زبان حوریان جملهای درباره ی خدا را شنیدم.
هوش مصنوعی: صدای روحانی و الهی به من رسید که میگوید تو جوهره تقدیر و بهترین موجودی هستی که آفریده شدهای.
هوش مصنوعی: دنیا مانند یک کاروانسرای ویران است و نباید فکر کنی که با یک تکه گل میتوان آن را آباد کرد.
هوش مصنوعی: دل خود را در آستان زوال و فنا قرار نده، زیرا برای آرامش و خوشی تو، مکانهای دیگری فراهم شدهاند.
هوش مصنوعی: شاید تو نمیدانی که در این موقعیت تو چه افرادی هستند؛ برخی از آنها دوستان حسودی دارند و برخی دیگر دشمنانی حسود و سنگیندل.
هوش مصنوعی: نگاهی بنداز که چه تعداد چالش و تغییر در راه است، از نقطه آغاز وجود تا رسیدن به مقام بیداری و آگاهی.
هوش مصنوعی: تو در زندگی هنوز راههای طولانی و مقصدهای زیادی در پیش داری، پس چرا به خاطر این مدت کوتاه که در اینجا هستی، خود را فریب میزنی و مغرور میشوی؟
هوش مصنوعی: تلاش کن تا به مقصدی امن و آرام برسی، چرا که راه دشوار و ترسناک است و مقصدت بسیار از تو فاصله دارد.
هوش مصنوعی: در جمعی که در آن غریبه هستی، طوری رفتار نکن که به یک باره مورد نفرت همه قرار شوی.
هوش مصنوعی: نگران نباش که شکمت سیر است و بدنت پوشیده؛ چون بسیاری از موجودات زنده از تو ناراحت و رنجیدهاند.
هوش مصنوعی: چندین بار احساس کردهام که چقدر از وجود تو بر روی زندگی من و محیط اطرافم تأثیر گذاشته است. افکار و احساسات سنگینی از تو بر دل حیوانات و پرندگان وجود دارد.
هوش مصنوعی: در دشت، جانوری خار میخورد و تو بیخبر هستی؛ در حالی که تو بهدنبال آسیب رساندن به او هستی و چاقوی خود را تیز میکنی.
هوش مصنوعی: بدان که برای رسیدن به هدف خود، به خاطر حرص و طمع، در انتظار نشستهای که زنبور چه زمانی عسل میریزد.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف زحمات و تلاشهای یک فرد برای جمعآوری و ایجاد چیزی با ارزش و زیبا اشاره دارد. شخصی که با وجود مشکلات و سختیها، از دل خونین خود میکوشد که به نتیجهای خوب دست یابد. در واقع به تغییرات و زیباییهایی که با تلاش و احساسات عمیق به دست میآید، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: اگر به مردهای احترام نمیگذاری و او را با کفن پوشانده و در میان جمع قرار میدهی، آیا به خاطر ادب و شخصیت افراد دیگر معذور نبودهای؟
هوش مصنوعی: به شراب نپرداز که این نوشیدنی از خون انگور ساخته شده و هر قطرهاش از دل آن چکیده است.
هوش مصنوعی: زمانی که صبح فرامیرسد، همانطور که روز مشخص میشود، تو هم متوجه خواهی شد که در شب تاریک عشق خود را با چه کسی باختهای.
هوش مصنوعی: دل من مانند گریبان به دست جذبهای از حق افتاده است؛ این جذبه دامن تلاش و اراده را از خاک غرور برمیچیند.
هوش مصنوعی: ذهنم درگیر یاد می و محبوب است و صدای بربط و طنبور در گوشم میپیچد.
هوش مصنوعی: از هر آنچه که گفتهام و انجام دادهام اکنون پشیمانم، جز دعا و ستایش کردن خداوند بزرگ.
هوش مصنوعی: وزیر شرق و غرب، یاور دولت و دین، که پرچم بلندش همیشه پیروزمند خواهد بود.
هوش مصنوعی: افکارش از مرزهای محدود فراتر رفته و در آنجا که باید تصمیمی بگیرد، گرد و غبار تردید نشسته است.
هوش مصنوعی: در طول و عرض جهان، همه مهندسان خرد به نقص و کمبود خود در برابر کمال او اعتراف کردهاند.
هوش مصنوعی: در دل و چشم پادشاهان او جلوهای دارد که مانند تصویری است که در طبیعت مست و شگفتانگیز به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: ای کاش لحظات زیبا و لطیف تو همچون غبار ستارهای نادیدنی بود، اما اکنون مانند خورشید در جهان شناخته شده و مشهور شدهای.
هوش مصنوعی: صدای قلم تو در حل مسائل جهان، مانند نغمه داود در خواندن زبور است.
هوش مصنوعی: در زیر آسمانها، آن شعلهای وجود دارد که افق را پر از بخار و دود کرده است.
هوش مصنوعی: در اطراف سرزمین اسلام، خندقی وجود دارد که هیچ کس نمیتواند به راحتی از آن عبور کند.
هوش مصنوعی: آتش شوق و عشق تو، همانند آتشی است که موسی را به سوی کوه طور رهنمون کرد.
هوش مصنوعی: تو با دانش و فهمی که داری، به گونهای درخشان و برجستهای عمل میکنی که حتی پرچم صبحگاهی در سایهات محو میشود، زمانی که به اوج خود میرسی.
هوش مصنوعی: تو به یک رشته محکم و استوار وابستهای، پس نگران نباش اگر زمان و روزگار دچار تغییر شوند و ارتباطها بر هم بریزد.
هوش مصنوعی: بخت تو دیگران را به خود جلب کرده و به شما امیدوار نیست. روشنایی و خوشبختیات به زودی از جایی دیگر به سوی تو خواهد آمد، مانند روزی که پروانهای به نور آفتاب نزدیک میشود.
هوش مصنوعی: نهال مقام و عظمت تو از آن حوضی که در آن آب جاری است، رشد کرده و به بار نشسته است.
هوش مصنوعی: هوش و زیرکی تو مانند نوری است که در دنیا میتابد و در پس حجاب غیب هیچ رازی پنهان نمیماند.
هوش مصنوعی: پرندهای که به بلندی و همت تو میرسد، در برابر ناتوانی و ضعف دیگران مانند کرکسهایی که در آسمان پرواز میکنند، تبدیل به پرندهای کوچک و بیچیز شده است. حال آنکه آن پرنده کوچک چه ارزشی دارد؟
هوش مصنوعی: همیشه تا زمانی که نتوان از دور زندگی تو جلوگیری کرد، مانند دور فلک، عمر تو هم نامحدود خواهد بود.
هوش مصنوعی: راندمان و سلامت کشور و پادشاهی بستگی به لطف و رحمت تو دارد؛ دوام دین و حکومت نیز محدود به کفایت و توانایی توست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.