کراست زهره که با این دل ز صبر نفور
در افکند سخنی از وداع نیشابور
اگر چه می شنود ناله غراب و لیک
چگونه فهم کند آدمی زبان طیور
ندانم این چه دلیری ست گوییا که غراب
زالف خویش نبودست هیچ شب مهجور
غراب را چه خبر زانک هر شب از غم هجر
چگونه می گذرد حال این دل رنجور
حدیث هجر توان گفت با کسی که بود
چون زلف یار مشوَّش چو چشم او مخمور
نه یک شب از لب لعلش چشیده طعم شکر
نه یک دم از سر زلفش گرفته بوی بخور
گمان من همه این بود پیش ازین کاخر
چنین که دورم ازو از درش نمانم دور
دلم زگیتی چندان حساب کژ برداشت
که راه یافت بدو صد هزار گونه کسور
مگر ز پرده برون اوفتاده ناله من
که می دهد فلکم گوشمال چون طنبور
یکی ز بوالعجبیهای روز و شب اینست
که روز روشن من کرد چون شب دیجور
عجب تر آنک درین غم هنوز دلشادم
بدان امید که سعیی کند فلک مشکور
که یادگار نماند نشان چهره من
بر استانه شاه مظفر منصور
طغانشه بن مؤید که شاه انجم چرخ
زماه رایت او عاریت ستاند نور
کفش چنانک به وقت سخا فرو ریزد
به روی دست نهانخانه جبال و بحور
دلش چنانک به هنگام کینه پست کند
به زیر پای برآورده سنین و شهور
در آن دیار که افکند عدل او سایه
به قدر ذره بود آفتاب وقت ظهور
در آن مقام که بگشاد حزم او دیده
خرد ضعیف بصر باشد و فلک شبکور
خدایگانا بر وفق رای افلاطون
تو را خدای زبهر مصالح جمهور
بیافرید ز اقبال صورتی پس از ان
حلول کرد درو جان بهمن و شاپور
چنانکه باده به جسم پیاله نقل کند
پس از مفارقت او ز قالب انگور
به روزگار تو آن انتظام یافت جهان
که از حمایت جو،بی نیاز شد کافور
عجب نباشد اگر کژدم فلک در دم
نهان کند ز نهیب تو نیش چون زنبور
ز گرد خیل تو مشاطگان عالم قدس
کشند غالیه حسن گرد عارض حور
زمانه حکم تو را چاکری بود منقاد
فلک مثال تو را بنده ای بود مامور
ایا ریاض امانی به جود تو خرم
و یا جهان معانی به جاه تو مقصور
اگرچه قاصرم از کنه نعمتت خواهم
که روزگار کنم بر ثنای تو مقصور
ولیک دست حوادث چنان گلو گیرست
که هست دم زدنم جمله نفثه مصدور
سخن شکایت گردون شده ست و عذر این است
وگرنه عقل ندارد مرا درین معذور
در این قصیده که در پیش نظم الفاظش
چو آب حل شود از شرم لولو منثور
مزید شهرتم آنگه بود که بر خوانی
زهی به جود تو ایام مکرمت مشهور
همیشه تا نشود کار عالم از فترات
چنان بزی که خردمند را کند مغرور
بگیر عالم و بر خور ز مملکت که نماند
برون زچشم بتان در زمانه هیچ فتور
برید صیت تو را دست در عنان صبا
رسول حکم تو را پای در رکاب دبور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شعر درباره احساسات عمیق و درد جدایی است. شاعر به نالهای شبیه به نالهی پرندهها (غراب) اشاره میکند و میگوید که این پرندهها نمیتوانند درک کنند که انسانها چه میکشند. او از حسرت و غم هجر یاد میکند و درمییابد که جدایی از معشوقش، زندگی را برایش تاریک و زجرآور کرده است. شاعر به امیدهایی که برای بهبود وضعیتش دارد، اشاره میکند و میگوید که در این غم هنوز امیدوار است. همچنین، با تعابیری از قدرت و عظمت پادشاهی و تاثیر آن بر جهان، بر چگونگی عدالت و نظمی که در عصر او وجود دارد، تأکید میکند و ابراز ناامیدی از شرایط زندگیاش را به تصویر میکشد. به طور کلی، شعر احساس اندوه عمیق، امید به تغییر و همچنین تحسین از قدرت و بزرگی سلطنت را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: کی جرات دارد که با دل بیصبر من، درباره وداع از نیشابور سخن بگوید؟
هوش مصنوعی: با وجود اینکه انسان صدای نالهی کلاغ را میشنود، اما چگونه میتواند زبان پرندگان را درک کند؟
هوش مصنوعی: نمیدانم این چه جسارتی است که گویی این دلیری مانند کلاغی است که از خود زلفی ندارد و در هیچ شبی تنها نیست.
هوش مصنوعی: هوای عجیبی دارد، چرا که هر شب به خاطر دوری معشوق، دل رنجور و غمگینش را نمیتواند تحمل کند. غم و درد او را درک نمیکند.
هوش مصنوعی: میتوان داستان جدایی را با کسی در میان گذاشت که مانند موهای یار نامنظم و پریشان است، مانند چشمانش که مست و سرگشتهاند.
هوش مصنوعی: نه شبهایی از لب شیرین او طعم شکر را چشیدهام و نه لحظهای از سر زلفش بوی خوش عطر را گرفتهام.
هوش مصنوعی: من همیشه فکر میکردم که قبل از این، هرگز اینگونه از او دور نخواهم بود و از درش دور میمانم.
هوش مصنوعی: دل من به دلیل مشکلات و پیچیدگیهای زندگی، به شکلی نادرست و نامعقول به چیزهای گوناگونی فکر کرد و به همین دلیل به دنیای مختلف و متنوعی از اشتباهات و کجفهمیها راه پیدا کرد.
هوش مصنوعی: آیا فریاد من به گوش آسمان میرسد که مانند صدای طنبور به آن گوشزد میکند؟
هوش مصنوعی: یکی از عجایب روز و شب این است که در حالی که روز روشن است، احساس میکنم مانند شبی تاریک و افسرده هستم.
هوش مصنوعی: عجب اینجاست که با وجود همه غمها، هنوز دلم شاد است به خاطر امیدی که به تلاشهای سرنوشت دارم و اینکه شاید روزی برایم خدمتی نیکو کند.
هوش مصنوعی: به یادگاری از چهرهام بر درگاه شاه مظفر منصور نماند.
هوش مصنوعی: طغانشه پسر مؤید، که شاه ستارگان و آسمان است، نشان او به طور موقت گرفته شده و نور او درخشان است.
هوش مصنوعی: کفش به گونهای که وقتی سخاوت به اوج میرسد، بر روی دستان پنهان کوهها و دریاها ریزش میکند.
هوش مصنوعی: دلش به قدری پر از کینه است که به راحتی میتواند سالها و ماهها را زیر پا بگذارد و به پایین بزند.
هوش مصنوعی: در سرزمینی که عدالت او همچون سایهای گسترده است، به اندازهی یک ذره هم نوری از خورشید در زمان ظهور وجود ندارد.
هوش مصنوعی: در آن جایی که تدبیر او باعث روشن شدن حقایق میشود، چشم عقلهای ضعیف ناتوان و فهم محدود میماند و مانند آسمان تاریک است.
هوش مصنوعی: خداوند متعال مطابق با نظر افلاطون، تو را به عنوان خدایی برای بهرهمندی و فایدهی مردم قرار داده است.
هوش مصنوعی: از خوششانسی، شکلی جدید به وجود آمد و سپس جان بهمن و شاپور در آن حلول کرد.
هوش مصنوعی: به مانند اینکه شراب از پیاله به وجودش منتقل میشود، بعد از جداییاش از دانه انگور.
هوش مصنوعی: در دوران تو، دنیا به ترتیبی رسید که کافور دیگر به حمایت جو نیازی نداشت.
هوش مصنوعی: جالب نیست اگر آسمان در سایهی ترس تو، نیشی مانند نیش زنبور را پنهان کند. این نشاندهندهی قدرت و تأثیر ترس و نفوذ توست.
هوش مصنوعی: از میان جمع تو، آرایشگران عالم معنوی، عطر زیبایی را بر چهره حور الهی میپاشند.
هوش مصنوعی: زمانه به خاطر تو همیشه در خدمت بوده و آسمان نیز مانند بندهای که مأموریت دارد، به تو تابعیت کرده است.
هوش مصنوعی: آیا باغهای آرزوها با بخشش تو شاداب و سرسبز است، یا اینکه دنیای معانی و مفاهیم به عظمت و مقام تو محدود شده است؟
هوش مصنوعی: هرچند لایق و توانای درک کامل نعمتهای تو نیستم، اما میخواهم روزگارم را صرف ستایش تو کنم.
هوش مصنوعی: ولی دست حوادث به قدری تنگ و فشار دهنده است که وقتی میخواهم سخن بگویم، تنها میتوانم نالهای از دل برآورم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که بیان شکایت به آسمان رسیده است و دلیل این شکایت این است که من در این حال عذری ندارم، وگرنه توجیهی برای این وضعیت ندارم.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر اشاره دارد که الفاظ و واژههایش به قدری زیبا و پرمعنا هستند که اگر در کنار زیباییهای دیگر آن قرار بگیرند، به نظر میرسد مانند آب درهم حل میشوند و در این میان، خجالت میکشد از زیبایی و ظرافت لولو، که به نوعی زیبا و خاص است. در واقع، شاعر به شگفتی از ظرافت واژهها و احساساتی که در شعرش وجود دارد، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: شهرتم بیشتر میشود زمانی که تو با بخششهایت بر سفرهات طعامی میگذاری و روزهای نیکو و محبتآمیزت را به یاد میآوری.
هوش مصنوعی: تا زمانی که کارها در دنیا به تاخیر بیفتد، همواره اینگونه زندگی کن که خردمند را به خود مغرور نسازی.
هوش مصنوعی: دنیا را در اختیار بگیر و از آن بهرهمند شو، چرا که در این زمان هیچ چیز نمیتواند از چشم مجسمهها و بتها پنهان بماند.
هوش مصنوعی: خبر تو به گوش باد میرسد و دستات در اختیار اوست، همانطور که دستات بر رکاب اسب تندرو است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
به دور عدل تو در زیر چرخ مینایی
چنان گریخت ز دهر دو رنگ، رنگ فتور
که باز شانه کند همچو باد سنبل را
به نیش چنگل خون ریز تارک عصفور
دلم همی نشود بر فراق یار صبور
همی بخواهد پرسیدن و سلام از دور
اگر فراق بخواهد دل من از پس وصل
ملامتش نکنم بلکه دارمش معذور
ز کام و آرزوی خویش گم شدهست دلم
[...]
گل شکفته نماند مگر بصورت حور
خروش رعد نماند مگر بنفخه صور
رسید عید و من از روی حور دلبر دور
چگونه باشم بی روی آن بهشتی حور
مرا که گوید کای دوست عید فرخ باد
نگار من به لهاورد و من به نیشابور
ره دراز و غریبی و فرقت جانان
[...]
جهان سرای غرورست، نی سرای سرور
طمع مدار سرور اندرین سرای غرور
بعاقبت بحسام هوان شود مجروح
دلی که او بحطام جهان شود مسرور
فساد دین همه از جمع خواسته است و ترا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.