گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
یغمای جندقی

فتنه مهر اگر همی جبهه نهد شراب را

سجده واژگون برد قبله آفتاب را

زین همه روز خلق شب زان همه شام تا سحر

نام مبر به دور می گردش آفتاب را

دل به هوای بوسه بست هوس در آن دهان

تشنه غالب آرزو آب نهد سراب را

آن بط می بنه کز او صعوه اگر تر آورد

کام به بال پشه پر شکند عقاب را

جام چو دور ما رسد باز مکش عنان می

سیر سبک تر اوفتد رخش گران رکاب را

کوه تنم به کام بر خون دلم به جام در

سود چنانکه خاک را خورد چنانکه آب را

جز خط او که راد رخ هارب از او و سهمگین

خود نشنیدم اهرمن لطمه زند شهاب را

هجر می آنقدر مرا نیست که وصل زاهدان

بیش مخوان که خود کم است آن گنه این عذاب را

دیده نماند و همچنان از مژه سیل خون روان

باده بی پیاله کو بارش بی سحاب را

دور سپهر وچشم او نام مشابهت مبر

با دم آهوی حرم حمله شیر غاب را

بر سر کوی نیکوان یغما نام خون مبر

رنجه مشو به داوری محشر بی حساب را

 
 
 
امیرخسرو دهلوی

وقت گل است نوش کن باده چون گلاب را

بلبل نغمه ساز کن بلبله شراب را

ساغر لاله هر زمان باد نشاط می دهد

بین که چه موسمی ست خوش نقل و می و کباب را

مرغ چو در سرو شد، بال کشید در زمین

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیرخسرو دهلوی
خواجوی کرمانی

وقت صبوح شد بیار آن خور مه نقاب را

از قدح دو آتشی خیز و روان کن آب را

ماه قنینه آسمان چون بفروزد از افق

در خوی خجلت افکند چشمه ی آفتاب را

وقت سحر که بلبله قهقهه برچمن زند

[...]

امیرعلیشیر نوایی

ساقی مهوش ار دهد جام شراب ناب را

به که سپهر داردم ساغر آفتاب را

چند شوم به میکده بیخود و همدمان برند

مست کشان کشان سوی خانه من خراب را

ساقی گلعذار من گر ز رخت عرق چکد

[...]

اهلی شیرازی

پنجه خطاست با بتان خسته دل خراب را

خاصه بتی که بشکند پنجه آفتاب را

ای به دو لعل آتشین آب حیات تشنگان

بی تو قرار کی بود تشنه دل کباب را

روز قیامت ای پری، هوش بری زآدمی

[...]

محتشم کاشانی

هرزه نقاب رخ مکن طرهٔ نیم تاب را

زاغ چسان نهان کند بیضهٔ آفتاب را

وصل تو چون نمی‌دهد در ره عشق کام کس

چند به چشم تشنگان جلوه دهد سراب را

کام که بوده در پیت گرم که می‌نمایدم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از محتشم کاشانی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه