گنجور

 
یغمای جندقی

چهره آذرگون ز آذرگون شراب آورده ای

آب کار دلبری از کار آب آورده ای

زآن دهانم دیده دریا کردی و گوئی که کرد

این تو به دانی که دریا از سراب آورده ای

کرده ای تاراج هشیاران و مست افتاده ای

داده ای فرمان بیداری و خواب آورده ای

خود حباب آید ز دریا مر مرا از اشک چشم

تو دگرگون باز دریا از حباب آورده ای

کج همی تابی به من در کار آن پیچیده زلف

کج پلاسی بین که موئی از طناب آورده ای

ز اشک چشم لخت دل بارد هماره جزع تو

چشم بندی بین که از باران سحاب آورده ای

گرچه آیاتی است یغما نظم یاران ز این غزل

نسخ آن آیات را فصل الخطاب آورده ای

 
sunny dark_mode