گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
وطواط

ای حریم صدر تو ترسندگان را چون حرم

از تو گشته بیضهٔ خوارزمشاهی محترم

طایر عدل ترا صحن زمین زیر جناح

ناظر قدر ترا سطح فلک زیر قدم

چرخ گردان بر ندارد جز بفرمان تو گام

دوره گردون بر نیارد جز بپیمان تو دم

مدح احداق شریف تست تسبیح فلک

خاک درگاه رفیع تست محراب امم

در معالی کردهای تو عین صواب

در معانی گفتهای تو همه محض حکم

کرده در اکناف گیتی بسط آیات علوم

کرده بر اطراف گردون نصب رایات همم

از نهیب کوشش تو فتنه را خون شد جگر

وز صدای بخشش تو بخل را پر شد شکم

از پی مدحت دهان بگشاده گیتی چون دوات

وز پی امرت میان بر بسته گردون چون قلم

آنکه از تو زندگانی یافت نهراسد ز مرگ

و آنکه از تو شادمانی دید نندیشد ز غم

با وجود جود تو معدوم شد رسم نیاز

با وجود عدل تو منسوخ شد حکم ستم

فتح موجود و عدم معدوم گشت از تیغ تو

فرع تیغ تست ، گویی هم وجود و هم عدم

عدل کسری با دل دارا ترا گشتست جمع

جاه قیصر با جلال جمع ترا گشتست ضم

هم بتو تسلیم خواهد کرد دست روزگار

تاج کسری ، تخت دارا ، قصر قیصر ، ملک جم

ای تن اشراف کرده قید ز انواع منن

وی دل احرار کرده صید ز الطاف شیم

باره سوی صید راندی ، تاز خون وحش و طیر

سنگ وادی شد عقیق و خار صحرا شد بقم

ای دو دست فایض تو بر کمان چرخ رام

در دو دست سخت تو تیر و کمانی سخت هم

زان کمان و تیر صید بخت تو تیر فلک

زین کمان و تیر صید دست تو شیر اجم

خسروا ، صاحب قرانا ، نزد ابنای خرد

هست در دنیا بقای جاودان خیر النعم

چیست تفسیر بقای جاودان ؟ نام نکو

وان ز کسب محمدت خیزد ، نه از کسب درم

حاتم و اشراف برمک مادحان پرورده اند

گشت باقی نام ایشان تا قیامت ، لاجرم

موکب محمود در غزنین واز انعام او

گشته قارون مادحان اندر عرب وندر عجم

شعرهای عنصری و عسجدی تا روز حشر

ماند بر دیباچهٔ آثار خوب او رقم

میرداد ، ار بوالمعالی را نپروردی چنان

در معالی کی شدی گرد همه عالم علم ؟

از امیر داد شعر بوالمعالی ماند و بس

چون خیالش گشت زایل در همه خیل و حشم

نی چو بنده بوالمعالی در فضل و هنر

نی امیر داد چون تو بود در جود و کرم

باشد الحق لایق ایام تو گر من شوم

ز احتشام صدر تو چون بوالمعالی محتشم

تا ز مصنوع و ز صانع هست پیدا نزد عقل

هم علامات حدوث هم امارات قدم

نام تو بادا بلند و نام بد گوی تو پست

عمر تو بادا فزون و عمر بدخواه تو کم

از شهان و خسروان در صحن لشکرگاه تو

هم سرادق بر سرادق ، هم حشم اندر حشم

 
 
 
قطران تبریزی

هرکه دائم با نگار خویشتن باشد به هم

دلش ناویزد به درد و جانش ناویزد به غم

پشتش از هجران نباشد چون دو زلف او دو تا

دلش از انده نباشد چون دو چشم او دژم

من بدل کردم بشادی غم بوصل یار خویش

[...]

مسعود سعد سلمان

افتخار اهل تیغ ای صاحب اهل قلم

شمع سادات عرب خورشید احرار عجم

ای امین شاه غازی صاحب دیوان هند

روشن از رای تو بینم کار تاریک حشم

ای عمید ملک سلطان بوالفرج اهل فرج

[...]

امیر معزی

هفت چیز از خسرو عالم همی نازد به هم

دین و ملک و تاج و تخت و رایت و تیغ و قلم

آن خداوندی که مغرب دارد او زیر نگین

وان شهنشاهی که مشرق دارد او زیر علم

سایهٔ یزدان ملک شاه آن‌که اندر ملک خویش

[...]

سنایی

چون به صحرا شد جمال سید کون از عدم

جاه کسرا زد به عالم‌های عزل اندر قدم

چون نقاب از چهرهٔ ایمان براندازد زند

خیمهٔ ادبار خود کفر از خجالت در ظلم

کوس دعوت چون بزد در خاک بطحا در زمان

[...]

مشاهدهٔ ۴ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
سوزنی سمرقندی

محترم شاه شریعت آمد از بیت الحرم

آمد از بیت الحرم شاه شریعت محترم

آنکه از وی محترم تر زایر آمد رونداست

تا پدیدار آمدست آمد شد بیت الحرم

صدر قارون نقی نسبت که اندر دین حق

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه