ملک گفت: آوردهاند که برزیگری در دامنِ کوهی با ماری آشنایی داشت . مگر دانست که ابناءِ روزگار همه در لباس تلوین نفاق صفتِ دو رنگی دارند و در ناتمامی بمارماهی مانند و چون نهادِ او را بر یک و تیرت و سیرت چنان یافت که اگر ماهیِت او طلبند الا بماری نسبتی دیگر ندهد، بدین اعتبار در دامنِ صحبت او آویخت و دامن تعلّق از مصاحبان ناتمام بیفشاند. القصه هر وقت برزیگر آنجا رسیدی، مار از سوراخ برآمدی و گستاخ پیش او بر خاک میغلطیدی و لقاطات خورش او از زمین برمیچیدی. روزی برزیگر بعادتِ گذشته آنجا رفت. مار را دید، از فرطِ سرمای هوا که یافته بود برهم پیچیده و سر و دم درهم کشیده و ضعیف و سست و بیهوش افتاده. برزیگر را سوابقِ آشنائی و بواعثِ نیکوعهدی بر آن باعث آمد که مار را برگرفت و در توبره نهاد و بر سرِ خر آویخت تا از دم زدنِ او گرم گردد و مزاجِ افسردهٔ او را با حال خویش آورد؛ خر را همان جایگه ببست و بطلب هیمه رفت. چون ساعتی بگذشت، گرمی در مار اثر کرد، با خود آمد؛ خبث و جبلّت و شرِّ طبیعت در کار آورد و زخمی جانگزای بر لب خر زد و بر جای سرد گردانید و با سوراخ شد؛ حَرامٌ عَلَی النَّفسِ الخَبیثَهِ اَن تَخرُجَ مِنَ الدُّنیَا حَتّی تُسِیءَ اِلی مَن أَحسَنَ اِلَیها این فسانه از بهر آن گفتم که هرک آشنائی با بدان دارد، بدی بهر هنگام آشنایِ او گردد.
من ندیدم سلامتی ز خسان
گر تو دیدی سلام من برسان
و ای فرزندان، باید که در روزگار نعمت با یکدیگر بر سبیل مواسات روید و چون محنتی در رسد در مقاسات آن شریک و قسیمِ یکدیگر شوید و دفع شداید و مکایدِ ایّام را همدستی واجب بینید که گفتهاند، ع، اِنَّ الذَّلیلَ الَّذِی لَیسَت لَهُ عَضُدٌ یعنی اعوانِ صدق و اخوان صفا که وجود ایشان از ذخایر روزِ حاجت باشد و از عواصمِ زخم آفت و بنگر که از نیش پشّهٔ چند که چون بنوازر و تعاون دست یکی میکنند، با پیکر پیل و هیکلِ گاومیش چه میرود.
کُونُوا جَمِیعاً یَا بَنِیَّ اِذَا اعتَرَی
خَطبٌ وَ لَا تَتَفَرَّ قُوا آحَادَا
تَأبَی القِدَاحُ اِذَا جُمِعنَ تَکَسُّراً
وَ اِذَا افتَرَقنَ تَکَسَّرَت اَفرَادَا
و بر دوستان قدیم که در نیک و بداحوال تجربت خصال ایشان رفته باشد، بیگانگان را مگزین که گفتهاند دیو آزمود، به از مردم نا آزموده خَیرُ الأَشیَاءِ جَدِیدُهَا وَ خَیرُ الإِخوَانِ قَدِیمُهَا، و دولت آن جهانی را اساس درین جهان نهید و کسب سعادت باقی هم درین سرای فانی کنید و کار فردا امروز سازید، چنانک آن غلام بازرگان ساخت. ملکزاده گفت : چون بود آن ؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: قصهای درباره برزیگری است که با ماری آشنا بوده و به خاطر دوغی طبیعت او از دوستان ناتمام خود فاصله میگیرد. برزیگر روزی ماری را در سرمای سخت مییابد و به خاطر سابقه دوستیاش، او را برمیدارد و در توبره میگذارد تا گرم شود. اما پس از مدتی، مار به جای تشکر، به او آسیب میزند. این داستان به ما میآموزد که آشنایی با افراد بد میتواند نتیجه معکوس داشته باشد، حتی اگر در ابتدا به نظر برسد که به ما کمک میکنند.
سخنران سپس توصیه میکند که در روزهای خوشی باید با یکدیگر همکاری و همدلی داشته باشیم و در روزهای سخت یکدیگر را یاری کنیم. او به اهمیت دوستیهای قدیمی اشاره میکند و میگوید که در زمان نیاز، دوستان واقعی بهترین پشتیبانها هستند. در نهایت، او تأکید میکند که باید برای آینده خود امروز اقدام کنیم.
هوش مصنوعی: ملک گفت: نقل شده که یک کشاورز در دامن کوه با ماری ارتباط دوستانهای داشت. اما او متوجه شد که همه افراد زمانه در پوششهای مختلف، دو رو و نفاقصفت هستند و در ناپختگی شبیه به مارماهیها، در حالی که اگر او را به عنوان یک ماهی بخواهند، فقط به ماری دیگر نسبت نخواهد داد. به همین دلیل، او به صحبت با این مار ادامه داد و ارتباطش را با دوستان ناپخته قطع کرد. هر بار که کشاورز به آنجا میرسید، مار از سوراخش بیرون میآمد و بیپروا در خاک غلت میزد و خوراک خود را از زمین برمیچید. یک روز کشاورز طبق عادت گذشتهاش به آنجا رفت و مار را دید که به خاطر سرما، چنبره زده و ضعیف و بیروح افتاده است. دوستی و عهد نیکش باعث شد که مار را بردارد و در توبرهاش بگذارد تا گرم شود و حالش بهتر گردد. او خر را در همان مکان بست و به دنبال هیزم رفت. پس از مدتی، گرما روی مار اثر گذاشت و او به حال خود آمد؛ اما طبیعت بد و خبیث او کارش را انجام داد و زخمی جانسوز به خر زد و آن را بیحرکت کرد. این داستان را برای این گفتم که هر کسی که با بدها ارتباط داشته باشد، در هر زمان ممکن است دچار بدی شود.
هوش مصنوعی: من هرگز سلامتی را از بدخواهان ندیدم، اگر تو آن را دیدی، سلام مرا به او برسان.
هوش مصنوعی: ای فرزندان، در زمان خوشی باید با یکدیگر همدردی کنید و وقتی مشکلی پیش میآید، در مشکلات شریک شوید. حمایت و همکاری در برابر سختیها لازم است، زیرا گفتهاند، کسی که دوستان و یارانی ندارد، بیچاره است. وجود دوستان واقعی مانند خزانهای است که در زمان نیاز به کار میآید و از آسیبها محافظت میکند. به یاد داشته باشید که چگونه چند پشه با همکاری یکدیگر میتوانند به بدن فیل و گاومیش آسیب بزنند.
هوش مصنوعی: ای فرزندانم، وقتی مشکل و گرفتاری برایتان پیش آمد، همه با هم باشید و جدا از یکدیگر نروید.
هوش مصنوعی: اگر گُردیها (سنگها) را کنار هم بگذاریم، نمیشکنند و در کنار هم محکمتر هستند، اما وقتی جدا شوند، به آسانی میشکنند.
هوش مصنوعی: به دوستان قدیمی خود که در سختیها و خوشیها تجربههایشان را دیدهاید، اعتماد کنید و از نا آشنایان فاصله بگیرید، زیرا گفتهاند که درک و تجربهٔ خوب از آزمودهها بهتر از ارتباط با افراد ناآزماییده است. بهترین چیزها نو هستند و بهترین دوستان قدیمی. بنابراین، سعی کنید که در این دنیا پایههای موفقیت برای دنیای دیگر را بنا کنید و سعادت پایداری را در این دنیای فانی به دست آورید و کارهای فردا را امروز انجام دهید، همانطور که آن خریداری که غلامی داشته، عمل کرده است. ملکزاده پرسید: این داستان چگونه بود؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.