بر قول مدعی مکش ای فتنهگر مرا
گر میکشی بکش به گناه دگر مرا
پیشت به قدر غیر مرا اعتبار نیست
بی اعتبار کرده فلک اینقَدَر مرا
شوقم چنان فزود که هرگه نهان شوی
باید دوید بر سر صد رهگذر مرا
برگردنم ز تیغ تو صد بار منت است
زیرا که وارهاند ز صد دردسر مرا
وحشی صفت ز عیب کسان دیده بستهام
ای عیبجو برو که بس است این هنر مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر است که در آن از ناامیدی و دردهای ناشی از خیانت و فتنه صحبت میکند. او میگوید که اگر کسی قصد کشتن او را دارد، باید به خاطر گناهی غیر از خود او این کار را انجام دهد. شاعر به عدم اعتبار خود در برابر محبوب اشاره میکند و میگوید که هر لحظه، شوقش برای دیدار محبوب بیشتر میشود. او به تیغ محبوبش اشاره میکند و میگوید که ده بار هم زیر تیغ او باشد، اما این دردها او را از دردهای دیگر نجات داده است. در انتها نیز به عیبجویی دیگران طعنه میزند و میگوید که خود او عیبهای دیگران را دیده است و بس است این نوع هنر.
هوش مصنوعی: این شعر به شخصی اشاره دارد که از ادعای دیگری ناراحت و خشمگین است. او از این شخص میخواهد که اگر میخواهد به او آسیب بزند، دردسرش را به خاطر گناه دیگری بر دوش بکشد و نه به خاطر اظهاراتش. به نوعی، فرد میخواهد نشان دهد که انتقام، بر اساس دلایل حقیقی و نه ادعاهای بیاساس، باید گرفته شود.
هوش مصنوعی: به خاطر مقام و ارزش تو، من هیچ ارزشی ندارم؛ چقدر زندگی مرا بیاعتبار کرده است.
هوش مصنوعی: شوق و اشتیاق من به حدی افزایش یافته که هر بار که تو غایب میشوی، باید به دنبال تو بگردم و از میان صدها رهگذر عبور کنم.
هوش مصنوعی: به خاطر این که تیغ تو بارها بر گردنم نشسته است، باید از تو سپاسگزار باشم؛ زیرا تو مرا از دردسرهای بسیار رها کردهای.
هوش مصنوعی: من از عیبهای دیگران چشم پوشیدهام و دیگر نمیخواهم به اشکالات مردم توجه کنم، ای عیبجو! این توانایی من کافی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
آزرده کرد کژدم غربت جگر مرا
گوئی زبون نیافت ز گیتی مگر مرا
در حال خویشتن چو همی ژرف بنگرم
صفرا همی برآید از انده به سر مرا
گویم: چرا نشانهٔ تیر زمانه کرد
[...]
ای کرده در جهان غم عشقت سمر مرا
وی کرده دست عشق تو زیر و زبر مرا
از پای تا به سر همه عشقت شدم چنانک
در زیر پای عشق تو گم گشت سر مرا
گر بیتو خواب و خورد نباشد مرا رواست
[...]
دیوانه کرد زلف تو در یک نظر مرا
فریاد ازان دو سلسله مشک تر مرا
سنگین دل تو سخت تر از سنگ مرمر است
کوه غم است بر دل ازان سنگ، مر مرا
دی غمزه تو کرد اشارت به سوی لب
[...]
ای سوخته ز آتش عشقت جگر مرا
وی برده درد عشق تو از خود بدر مرا
عشق تو چون قضای ازل خواهدم بکشت
معلوم شد ز عالم غیب این قدر مرا
عمرم گذشت و از تو خبر هم نیافتم
[...]
آن چشم نرگس به سر آن پسر مرا
چون لاله ساخت غرقه به خون جگر مرا
نیک و بدی چو هست به تقدیر چون کنم
زاهد رسید هم زقضا این قدر مرا
دردی است در دلم که مداوا لبان اوست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.