ننموده استخوان ز تن ناتوان مرا
پیدا شده فتیلهٔ زخم نهان مرا
تا زد به نام من غم او قرعهٔ جنون
شد پاره پاره قرعه صفت استخوان مرا
عمری به سر سبوی حریفان کشیدهام
هرگز ندیده است کسی سرگران مرا
از یک نفس برآر ز من دود شمعسان
نبود اگر به بزم تو ، بند زبان مرا
وحشی ببین که یار به عشرت سرا نشست
بیرون در گذاشت به حال سگان مرا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعری از شاعری غمگین و دلتنگ است که از درد و رنج خود سخن میگوید. او از استخوانهای ناتوان و زخمهای پنهانش صحبت میکند و بیان میکند که غم او باعث جنونش شده است. شاعر سالهای زیادی را با دوستانش گذرانده و هرگز کسی نتوانسته حال پریشان او را ببیند. او از طرفی میخواهد که از او دود شمعی تولید کند تا در بزم محبوبش زبانی نداشته باشد. در نهایت، شاعر شکایت میکند که محبوبش در جایی خوش است و او را به حال خود رها کرده است.
هوش مصنوعی: من ضعف و ناتوانی خود را نشان ندادهام، اما زخم پنهانم به وضوح نمایان شده است.
هوش مصنوعی: وقتی که درد عشق و غم او به من وارد شد، ذهن و روح من کاملاً درهم ریخت و به حالت جنون رسید. این غم چنان بر من تأثیر گذاشت که وجودم به شدت آسیب دید و تکهتکه شد.
هوش مصنوعی: سالهای زیادی را در کنار دیگران به خوش گذرانی و نوشیدن مشغول بودهام، اما هرگز کسی را ندیدهام که مانند من سرخوش و سرمست باشد.
هوش مصنوعی: از یک نفس، برای من دود شمعی بلند کن. اگر در جمع تو، زبان من بسته نبود.
هوش مصنوعی: وحشی را ببین که معشوقهاش در محفل خوشگذرانی نشسته و من بیرون از در، در حال افسردگی و تحسر مثل سگان باقی ماندهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای دشمنان گرفته ز تو در زبان مرا
چون دوستان نبوده به دل یک زمان مرا
غمهات را گرفته ام اندر میان جان
جانا از آن گرفته غمت در میان مرا
گر زعفران بخنده در آرد پس از چه رو
[...]
از بس گرفت تنگی دل در میان مرا
در کام همچو غنچه نگردد زبان مرا
از بال سعی قوت پرواز رفته است
ورنه دهان مار بود آشیان مرا
از فکر رزق، چاک چو گندم به دل فتاد
[...]
زد بر زمین چو نقش قدم آسمان مرا
هموار کرد پست و بلند جهان مرا
از جنبش نسیم گل از جای می روم
از بس که کرده موسم پیری خزان مرا
آبم بود ز اشک و چراغم زدود آه
[...]
دارد همیشه عشق سخن ناتوان مرا
در تاب و تب چو شمع فکنده زبان مرا
در تنگنای جسم ز ضبط فغان شکافت
منقاروار هر قلم استخوان مرا
از خارخار ناوک مژگان او نماند
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۳ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.