نماز شام که سیمین همای زرین بال
به بام به اختر انداخت سایه اقبال
پدید گشت مه نو ز طرف چشمه مهر
به سان خشک لبی برکنار آب زلال
نموده هیأت پروین به عینه چون گویی
که کرد از اثر آبله بسی تبخال
ز فرط ظلمت شب تنگنای عالم خاک
سیاه شد چو شبستان خاطر جهال
سیاهی شب دیجور تا بدان غایت
که بعد حرق هوا التیام بود محال
به سد چراغ نبردند از سیاهی شب
به سوی مقصد خود را شبروان خیال
شبی چنانکه تو گویی نمونه ایست مگر
ز روز خصم جهان داور ستوده خصال
ملک سپاه فلک بارگاه ، خان احمد
سپهر شوکت و حشمت جهان جاه و جلال
به غایتیست عطایش که خواهد از اشجار
به جای برگ زبان بردهد به گاه سؤال
کمینه زله خور خوان او تواند شد
ضمان روزی اهل جهان به استقلال
ز شوق رایت احسان بیکرانه او
چه خون که در رحم مادران خورند اطفال
شد از مهابت او زهرهٔ نهنگان آب
بس است تلخی آب بحار شاهد حال
به روز حمله کمین خیل او به زور کمند
کشند ماضی ایام را به عرصهٔ حال
زهی کمند تو آن اژدها به روز وغا
که جذب ثقل جبلی کند ز طبع جبال
چنان به عهد تو دست ضعیف گشته قوی
که چشم کرده سیه بر هلاک شیر غزال
هزار دوره به یک دم کند گر آموزد
فلک ز عمر حسود تو رسم استعجال
فزوده شاهد حسن تو چتر شاهد گل
چنانکه حسن بتان را سواد نقطه خال
هزار بار فزون از پی تکاور تو
تمام کرد و شکست آفتاب نعل هلال
کزین وسیله خدمت اگر دهد دستش
که رایضان ترا پا نهد به صف نعال
سپهر منزلتا، عرضهایست وحشی را
به حضرت تو بیان میکند علی الاجمال
نهفته نیست که طوف جناب عالی شاه
که هست کعبهٔ آمال قبله آمال
اگر چه بر همه چون طوف خانهٔ کعبه
نموده فرض خداوند کعبه جل جلال
در این فرضیه بود فرض استطاعت و بس
و گرنه هیچ مسلمان نمیکند اهمال
همیشه تا بود این حال دور گردون را
که نیست ماضی و مستقبلش به یک منوال
به هر طرف که تو آیی زمان مستقبل
معاونی رسدت هر زمان به استقبال
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کسان که تلخی زهر طلب نمیدانند
ترش شوند و بتابند رو ز اهل سؤال
تو را که میشنوی طاقت شنیدن نیست
مرا که میطلبم خود چگونه باشد حال؟
شکفت لاله تو زیغال بشکفان که همی
[...]
به سیصد و چهل و یک رسید نوبتِ سال
چهارشنبه و سه روز باقی از شوّال
بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنم
سرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
ستوروار بدینسان گذاشتم همه عمر
[...]
اگر کمال بجاه اندر است و جاه بمال
مرا ببین که ببینی کمال را بکمال
من آن کسم که بمن تا بحشر فخر کند
هر آنکه بر سر یک بیت من نویسد قال
همه کس از قبل نیستی فغان دارند
[...]
همیشه گفتمی اندر جهان به حسن و جمال
چو یار من نبود وین حدیث بود محال
من آنچه دعوی کردم محال بود و نبود
از آنکه چشم من او را ندیده بود همال
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
[...]
ز نور قبۀ زرین آینه تمثال
زمین تفته فرو پوشد آتشین سر بال
فروغ چتر سپهری بیک درخشیدن
بسنگ زلزله اندر زند بگاه زوال
درر چو لاله شود لعل در دهان صدف
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.