می ناچشیده حالت مستانت آرزوست؟
رسوا نگشته حلقه زلفانت آرزوست؟
ناورده رو به مقصد و ننهاده پا به راه
قرب مقام و قطع بیابانت آرزوست؟
یوسف صفت نگشته به زندان غم اسیر
شاهی مصر و ماهی کنعانت آرزوست؟
نگشوده لب دمی به دعا با حضور قلب
چون عاشقان حق دل سوزانت آرزوست؟
احیا نکرده ارضی و بذری نکاشته
در باغ زندگی گل و ریحانت آرزوست؟
سامان به کس نداده به دوران زندگی
از گردش زمان سر و سامانت آرزوست؟
وحدت به پیشگاه حق از مور کمتری
غافل ز خویش فر سلیمانت آرزوست؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان آرزوها و تمنیات شاعر میپردازد. او از حالتی مستانه و زیبایی عشق سخن میگوید و به آرزوی داشتن محبوبی چون یوسف اشاره میکند. شاعر به حسرت دوری از مقامات و زیباییها اشاره میکند و از بندگی عشق و احساس نزدیکی به معشوق صحبت میکند. همچنین او به زندگی و فرصتهای از دست رفته میاندیشد و میخواهد در باغ زندگی ثمرههایی از عشق و کیفیت زندگی بیافریند. در نهایت، او از خداوند وحدت و شناخت بیشتر طلب میکند.
هوش مصنوعی: آیا تمنای تو این است که حالتی شبیه به مستی را تجربه کنی؟ آیا آرزو داری که حلقههای موی تو به خاطر عشق و زیباییات رسوا نشود؟
هوش مصنوعی: آیا هنوز به مقصد نرسیدهای و قدم به مسیر نزدیکیش نگذاشتهای، ولی آرزو داری که به اوج و مقام عالی برسید؟
هوش مصنوعی: آیا ممکن است تو همچنان مانند یوسف در زندان غم و اسیری باشی، در حالی که رویای رسیدن به دلبر زیبا و خوشصورت خود را در دل داری؟
هوش مصنوعی: آیا توانستهای لبهایت را به دعا باز کنی و با تمام وجود به آن بپردازی؟ در این حالت، مانند عاشقانی که به حق عشق میورزند، دلسوزی تو آرزو میشود.
هوش مصنوعی: آیا بدون کار و تلاش، ممکن است در باغ زندگی، گل و گیاه دلخواه را به دست آورد؟
هوش مصنوعی: در طول زندگی، هیچکس به کسی سامان و ثباتی نداده است؛ تنها چیزی که از تغییرات زمان میتوان انتظار داشت، آرزوی داشتن یک وضعیت بهتر است.
هوش مصنوعی: در نزد پروردگار، هیچ چیز از مورچهای که به خود اشراف ندارد، کمتر نیست. آیا آرزوی تحصیل بزرگی همچون مقام سلیمان را در سر نمیپرورانی؟
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای ترک جان نکرده و جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست
در هیچ وقت خدمت مردی نکردهای
و آنگه نشسته صحبت مردانت آرزوست
از جان برون نیامده جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست
بر درگهی که نوبت ارنی همی زنند
موری نهای و ملک سلیمانت آرزوست
موری نهای و خدمت موری نکردهای
[...]
آدم نه ای و روضه رضوانت آرزوست
خاتم نه ای و دست سلیمانت آرزوست
زنهار سر مپیچ ز چوگان حکم او
چون گوی اگر سراسر میدانت آرزوست
چشم طمع به ملک سکندر مکن سیاه
[...]
از جان برون نیامده جانانت آرزوست
زنار نابریده و ایمانت آرزوست
فرعون وار لاف اناالحق همی زنی
آنگاه قرب موسیِ عمرانت آرزوست
زاهد نشُسته دست ز تن جانت آرزوست؟
جان را فدا نساخته جانانت آرزوست؟
نازرده پای در طلب از زخم نیش خار
سیر گل و صفای گلستانت آرزوست؟
چون کودکان بیخبر از راه و رسم و عشق
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.