گنجور

 
طغرل احراری

تا به رخسار چو ماه او نظر داریم ما

یک جهان آیینه از جوهر به بر داریم ما!

غنچه لعل لبش را حاجت تفصیل نیست

نسخه‌ای از دفتر او مختصر داریم ما!

ای نصیحت‌گو مگو هرگز مرا درس ادب!

جز سلوک عشق دیگر کی هنر داریم ما؟!

اشک خونین از فراقش گرچه طوفان می‌کند

چشم می‌پوشم زین دریا گذر داریم ما

هیچ کس بی‌عرض اظهار کمال خویش نیست

لاله‌سان از داغ عشق او اثر داریم ما!

بس بود پیراهن ما کسوت خاک درش

جامه‌ای هردم ز عریانی به بر داریم ما

هرچه جز رویش بود منظور عاشق گو مباش

عالمی را غیر او کی در نظر داریم ما؟!

نیست غیر از شام نومیدی به عرض مدعا

در نفس کافور گویا چون سحر داریم ما!

بعد ازین چون ما نروید هیچ در باغ سخن

نخل اشعاریم و از معنی ثمر داریم ما!

آفرین بر مصرع بیدل که طغرل گفته است

حسرت دیدار و سامان سفر داریم ما

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode