ای آخته بالای پری چهره عیار
دیوانه کافی پسر دختر سالار
ای گشته پری پیش رخ خوب تو چون دیو
ای دست بدیوار و بدانکار چو دیوار
تا زلف نگونسار سیاه تو بدیدیم
برخاست بکار این کل سر سرخ نگونسار
ما را نبد از زلف تو یک بند گشادن
ما را و ترا باز گره بستن شلوار
بس کس که ز مهر تو چو خر بود بیخ بر
از کینه به . . . ن تو فرو کرد خر افشار
ای روی تو چون مهر و بدو بر همه رامهر
بر . . . نت نگوئی که چرا دارند آزار
از خوبی بسیار تو آمد بهمه حال
بر مرز میان ران تو آنزشتی بسیار
تا بر سپر سیم تو تا پر بزند عرق
آن تیر که سیماب جهدش از سر سوفار
چندانکه ببالین تو گریبان و غریوان
شبها بدرت آمدم ای خفته بیدار
تو از سر نغزی و لطیفی و ظریفی
میدان همه افعال من و هیچ میامار
بودی تو مرا یار و ولینعمت و معشوق
بودی تو مرا تا زبر آن شده چون تار
از من برمیدی ره کاشان بگرفتی
کو خر تو کسی قعله کاشان به بکس مار
کاشانی و خکت گرومی ز ظریفی
داده بکف خلق عنان باده رهوار
آمد خبر تو که بکاشانی و آنجا
لولی بچه ای دوست گرفتی و شدی زار
یک بوسه ندادی ز سر مهتری و شرم
وان شوی هوا جرمش ترا گاو بخروار
گر حرمت دهقان اجل عین نبودی
آنجا چه خرانبار بری و چه خرانبار
از عار بدان تری و تیزی ز پی تو
افتاده بکف . . . ر که النار و لاالعار
دهقان اجل گر نبدی یار تو میشد
از این کل سر سرخ ره . . . ن تو هموار
گر می نشدی هیبت او بر تو نگهبان
سوراخ سرینت ز فراخی شده بد غار
دهقان اجل احمد سمسار که بی او
بودست در مردمی وجود بمسمار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر دربارهی زیبایی و جذابیت یک معشوق است که شاعری دیوانهوار به ستایش او پرداخته است. شاعر به شمایل پریچهرهی معشوق اشاره میکند و بخصوص به زلفهای سیاهش که نظر او را جلب کرده است. او از زیباییهایی همچون روی ماهمانند معشوق، رابطههای عاطفی و احساسیاش سخن میگوید و به احوال دیگران که تحت تأثیر مهر او قرار گرفتهاند اشاره میکند. شاعر همچنین ناخرسندی خود را از دوری معشوق و جدایی بیان کرده و از آنچه که بر او میگذرد، مینالد. از طرفی دیگر، او به روابط معشوق با دیگران اشاره کرده و حسرت و درد خود را به تصویر میکشد. در نهایت، شاعر به اهمیت معشوق و یاری او در زندگیاش میپردازد و از سرنوشتش مینالد.
هوش مصنوعی: ای دختر زیبا و باوقار، که مانند پریها هستی و جذابیت خاصی داری، آری، تو به اندازهای دلربا و فریبندهای که حتی دیوانگان را هم مجذوب خود میکنی.
هوش مصنوعی: ای پری که به زیبایی تو میگریزی، همچون دیویی، دستت به دیوار و رفتار تو هم چون دیوار است.
هوش مصنوعی: زمانی که زلفهای سیاه و آشفته تو را دیدم، شگفتی و حیرت باعث شد تا این سرخوشی و شوق در دل من بیدار شود.
هوش مصنوعی: ما نتوانستیم از زلف تو جدا شویم و تو هم نمیتوانی گره شلوارت را باز کنی.
هوش مصنوعی: بسیاری هستند که به خاطر عشق تو مانند الاغ هستند و کینه و حسادت را در دل دارند. آنها به نوعی از این احساسات منفی به سوی تو میآیند و به نیت خود آسیب میرسانند.
هوش مصنوعی: چهرهات همچون خورشید است و محبت تو بر همه سرازیر است. چرا باید بگویی که چرا برخی با تو بدرفتاری میکنند؟
هوش مصنوعی: از خوبیهای بسیار تو، همه حالها و احساسات در مرز بین رانهایت تحت تأثیر قرار گرفتهاند. تو آنقدر جذاب هستی که شگفتیهای زیادی را به وجود میآوری.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد شاعر به زیبایی و جذابیت ظاهری صحبت میکند. او به سپر نقرهای اشاره میکند که عرق و رطوبت تیر را نشان میدهد. این تصویر میتواند نمادی از جذابیت و تأثیرگذاری باشد، جایی که تیر با نخی نقرهای در تضاد است و به نوعی نشاندهنده تقابل زیبایی و خطر است. شاعر به نوعی از تلاش و فداکاری نیز صحبت میکند که بتواند زیبایی را به دست آورد. در کل، این بیت به زرق و برق و جذابیت زندگی اشاره دارد.
هوش مصنوعی: هر شب به نزد تو میآیم، در حالی که خوابیدهای و من بیدارم. این طور که عذاب گلابی و دلم به شوق تو میلرزد.
هوش مصنوعی: تو به لطف و زیبایی و ظرافت خود آگاهی داری از تمام کارهایم، اما من هیچ نمیدانم.
هوش مصنوعی: تو برای من یار و نعمت بزرگی بودی، و عشق من به تو به اندازهای عمیق بود که مانند تارهای نازکی بر تار و پود زندگیام اثر گذاشتی.
هوش مصنوعی: از من دور شدی و به کاشان رفتی، اما تو که کیستی که دور میگردی. تو به دشت و بیابان رفتهای، در حالیکه من همچنان در انتظار تو هستم.
هوش مصنوعی: ای کاش که کاشی و خلیل از زیرکی و هوش خود به ما کمک کنند و به دست مردم هدیهای از شادی و سرمستی بدهند.
هوش مصنوعی: خبر آمد که تو به جایی رفتهای و در آنجا با یک جوان بامزه دوست شدهای و حالا حالت ناخوش است.
هوش مصنوعی: هرگز بوسهای از روی بزرگی و احترام به من ندادی و اکنون شرمندهای. اگر به خاطر این بیتوجهی، خود را در وضعیت ناپسندی ببینی، باید با نامناسبی آن را تحمل کنی.
هوش مصنوعی: اگر احترام و منزلت دهقان (کشاورز) زنده نمیماند، در آن صورت چه کسی به آنجا میآید، خواه بار سنگین باشد یا نباشد.
هوش مصنوعی: از ننگ و عیب میترسی و به خاطر تو به این وضعیت رسیدهام که همچون آتش میسوزانم و از ننگ فرار میکنم.
هوش مصنوعی: اگر دهقان مرگ تو را نمیشناخت، محبوب تو از این همه مشکلات و سختیها، به راحتی عبور میکرد و زندگیاش هموار بود.
هوش مصنوعی: اگر قدرت و عظمت او بر تو نمیبود، سوراخ مقعدت چنان گشاده میشد که به مانند غاری بزرگ مینمود.
هوش مصنوعی: کشاورز میگوید که انسانهایی مانند احمد سمسار در زندگی وجودی دارند که بدون آنها زندگی به سختی پیش میرود و در نهایت به سرانجامی میرسند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی
همچون شمنی شیفته بر صورت فرخار
امروز به اقبال تو، ای میر خراسان
هم نعمت و هم روی نکو دارم و سیار
درواز و دریواز فرو گشت و بر آمد
[...]
مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد ؟
جز شیر خداوند جهان ، حیدر کرّار
این دین هدی را به مثل دایرهای دان
[...]
ای آنکه همی قصه من پرسی هموار
گویی که چگونه ست بر شاه تراکار
چیزیکه همی دانی بیهوده چه پرسی
گفتار چه باید که همی دانی کردار
ور گویی گفتار بباید ز پی شکر
[...]
این زرد تن لاغر گل خوار سیه سار
زرد است و نزار است و چنین باشد گل خوار
همواره سیه سرش ببرند از ایراک
هم صورت مار است و ببرند سر مار
تا سرش نبری نکند قصد برفتن
[...]
هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار
خیز ای بت فرخار، بیار آن گل بیخار
آن گل که مر او را بتوان خورد به خوشی
وز خوردن آن روی شود چون گل بربار
آن گل که مر او را بود اشجار ده انگشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.