داستان عشق فرهاد آمد و شیرین بسر
وان من نوشد ز سر در عشق آن شیرین پسر
آن بت شیرین که با یاد لب شیرین او
گردد اندر کام اگر پنداری افسنتین شکر
آنکه رویم چون کمر کرد و سرشکم چون میان
تا که بربست از بر سیمین میان زرین کمر
آذر برزین شرر شد در دل من عشق او
تا سر مژگان من شد ابر فروردین مطر
ز ابر فروردین من هرگز مطر کی کم شود
تا برافزونتر شود زان آذر برزین شرر
پیش او کردم همه راز دل مسکین عیان
راز چون کردم عیان شد از دل مسکین خبر
من چو شاهین ترازو داشتم باری بدل
در شکار جان من زلف وی از شاهین بتر
گوئیا آنکس که داند صورت داد از ستم
وین ستمکاری از آن شاهین ترین شاهین نگر
دادخواهم خواست زان شاهین شکار زاغ رنگ
ز افتخار دین رضا فرزند شمس الدین عمر
نامور میر خراسان آنکه نام نیک اوست
در عراق و شام و هند و روم و ترک چین سمر
آن پیمبر زاده آخر زمان کایزد بحق
از برای جد او را آفرید از طین بشر
صدر و بدر آل یاسین آنکه هر با دانشی
مدح صدر او کند چون سوره یس زبر
ایشه آل علی کز روی عالی همتی
هست پای همتت از فرق علیین زبر
تا شود مولای تو آید بدین جد تو
فیض آمد پیش تخت تو ز قسطنطین خبر
ذات هر کس از هنر تزیین پذیرد در جهان
وز بزرگی تو گرفت از ذات تو تزیین هنر
دیگری از صاحب و سحبان بدانائی و فضل
وز سخا و مردمی از حاتم و افشین دگر
دولتی داری و اقبالی بدانسان کز قیاس
گر بمالی بر حجر دستی شود در حین گهر
همتی داری که گیتی پر زر و گوهر شود
زر را چون خاک ره دانی و گوهر را حجر
منظری داری بدیع آئین که در هر دیده ای
نور بفزاید در آن صنع بدیع آیین نظر
گر خیال فر تو اعمی بدل صورت کند
گردد از نور دلش در وقت روشن بین بصر
ز آرزوی سم و پشت مرکب میمون تو
بر فلک گردد چو نعل و چون حنای زین قمر
هر که از بغض تو سازد باز زاد و راحله
کرد باید چار و ناچارش سوی سجین سفر
هیبت تو چون بنات النعششان بپراکند
گر کند اعدای تو چون بر فلک پروین حشر
از جفا و کین تو هر کو بیندیشد بدل
جز بجان خود نبیند جز جفا و کین اثر
حاسدت را نبت دولت بر نروید تا ابد
ور بروید نابکار آید چو بر سرگین خضر
شربت کین تو غسلین است مراعدات را
چشم باید داشتن زان شربت غسلین ضرر
ای بحق فرزند حیدر در صف اعدای خویش
مینمائی قوت و برهان که در صفین پدر
گندناگون تیغ تو چون گند سر بدرود
حاسدانت را وزان بر تو کند تحسین ظفر
از نهیب رمح طنین پیکر تو دشمنان
همچنان جویند گز تنین زهر آگین حذر
ور بناگه سایه رمح تو بر تنین فتد
از سنان چون زبانش بفکند تنین ز فر
از سر تیغ و سنان رمح خون آشام تو
خون بدخواهان تو بادا علی التعیین هدر
از تن دشمنت کم باد آنچه بر بالین نهد
آستان تو کند بهر امان بالین مگر
تا که از یغما و تکسین از برای رزم و بزم
بندگان آرند شیطان بند حور العین صور
از برای رزم دشمن وز برای بزم دوست
جز بت یغما مخوه جز لعبت تکسین مخر
پیش چشم او تبانی شوخ چون نرگس بچشم
در بر او لعبتانی نرم چون نسرین ببر
از لب و رخسار دلبندان و زلف و جعدشان
برگ گل چین و شکر مز حلقه گیر و چین شمر
آفرین ایزد از احباب تو در مگذراد
خود نداند کردن از اعدای تو نفرین گذر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: داستان عشق فرهاد و شیرین، داستانی پرشور و پر از احساس است. فرهاد عاشق شیرین میشود و عشق او برایش مانند شکر است، فرهاد از زیباییهای شیرین و تاثیر آن بر دلش میگوید. او در عشقش رنجها و رازهای دل را افشا میکند و به زیبایی شیرین اشاره میکند. عشق او چنان شعلهور است که نمیتواند از آن دور شود و حضور شیرین موجب میشود تا دلش در میان شادی و غم غوطهور شود. فرهاد همچنین به ذات بزرگ و ویژگیهای خوب افراد و خاندانها اشاره میکند و بر این باور است که آنها دارای هنر و فضیلتهای برجستهای هستند. در نهایت، عشق و زیبایی را به هم مرتبط میسازد و به تأثیر عمیق عشق بر زندگی انسانها اشاره میکند.
هوش مصنوعی: داستان عشق فرهاد و شیرین به پایان رسید و من از عشق آن پسر شیرین، به شوقی عمیق رسیدم.
هوش مصنوعی: اگر به یاد لب شیرین او دل خوش شود، فکر نکن که تلخی و زهر میتواند مثل شکر شیرین باشد.
هوش مصنوعی: آن که صورتش مانند کمر و اشک هایش شبیه به میان است، وقتی که به دور کمر نقرهای و زرینش بسته شده است.
هوش مصنوعی: شعلههای عشق او در قلب من مانند آتش است و اشکهای من به مانند باران بهاری میریزد.
هوش مصنوعی: از ابرهای فروردین هرگز بارش کم نمیشود، زیرا خواهم کرد که از آتش زایشی که در آذر دارد، بیشتر گردد.
هوش مصنوعی: من تمام رازهای دل بیچارهام را به او گفتم. وقتی این رازها را فاش کردم، او از دل بیچارهام باخبر شد.
هوش مصنوعی: من مانند شاهینی که در ترازوی شکار نشسته است، در جستجوی جانم هستم، اما زلف آن معشوق از شاهین نیز خطرناکتر و جذابتر است.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد شخصی که حقیقت را میداند، از ظلمی که به او میشود آگاه است و این ظلم به نوعی از قدرت و سلطهگری شخصی باهوش و زیرک ناشی میشود.
هوش مصنوعی: من خواستهام تا از آن شاهین شکار، که زاغی با رنگی متفاوت است، درخواست کنم. این زاغ نماد افتخار دین رضا، فرزند شمسالدین عمر است.
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به شخصیتی معروف و سرشناس دارد که نام نیکش در سرزمینهای مختلفی همچون عراق، شام، هند، روم، ترک و چین به خوبی شناخته شده است.
هوش مصنوعی: آن پیامبر که نسل آخرالزمان است، خداوند او را برای خاطر جدش خلق کرده است، از خاک و ماده انسانی.
هوش مصنوعی: آل یاسین، یعنی خانواده یاسین، در مقام و بزرگی به قدری هستند که هر عالم و دانشمندی مدح و ستایش آنها را میکند. آنها مانند سوره یس در عظمت و ارزش دارای جایگاه رفیعی هستند.
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که خاندان علی (علی)، با روحیهای بلند و همتی بزرگ، از مقام و منزلت خاصی برخوردارند. همت و تلاش انسان باید در سطحی باشد که با این عالیمقامیها همتراز شود. در واقع، این پیام به اهمیت تلاش و اراده در برابر بزرگان و نخبگان اشاره دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که مولای تو به مقام والای خود برسد، از جد تو، یعنی پیشوای بزرگ، این نعمت به تو میرسد که خبر از قسطنطین در پیشگاه تو آمده است.
هوش مصنوعی: هر کسی به واسطه هنر و شایستگیهایش در دنیا شناخته میشود و بزرگی و عظمت تو سبب شده که ذات تو باعث زینت و زیبایی هنر در عالم باشد.
هوش مصنوعی: انسانهای دیگر از ویژگیهایی مانند علم و فضیلت و بخشندگی بهرهمندند. برخی از آنها از حاتم کرمان و افشین در سخاوت و مردمی الگو گرفتهاند.
هوش مصنوعی: شما به مقام و جایگاهی رسیدهاید که اگر سنگی را با دست بمالید، آن سنگ به جواهر تبدیل میشود. این نشاندهندهی قدرت و استعدادی است که در اختیار دارید.
هوش مصنوعی: اگر ارادهای قوی داشته باشی میتوانی دنیا را پر از طلا و جواهر کنی، ولی باید بدانید که طلا را باید به اندازه خاک زمین و جواهر را به اندازه سنگها ارزیابی کنی و به ارزش واقعی آنها پی ببری.
هوش مصنوعی: تو زیبایی خاصی را به نمایش گذاشتهای که هر نگاهی با دیدن آن روشنتر میشود. آثار خلاقانه و بدیع تو، هر بینندهای را جذب میکند.
هوش مصنوعی: اگر خیالات تو باعث شود که دلگرمی و روشنایی در وجودت به وجود آید، آنگاه در زمانهایی که بصیرت و دیدگاه واضح داری، میتوانی حقیقت را بهتر ببینی.
هوش مصنوعی: به دلیل آرزوی جلاد و پشتیبانی از مرکب میمون، تو مانند نشانهای بر آسمان خواهی درخشید و همچنان که نعل بر اسب و حنا بر زین درخشان است.
هوش مصنوعی: هر کسی که از کینه و نفرت تو دوری کند و به سفر روی آورد، باید با ناتوانی و ناچاری به سمت سجین (جایی که به عنوان عذاب تعبیر میشود) سفر کند.
هوش مصنوعی: وقار و عظمت تو مانند ستارههای پرتو افکن در آسمان است، اگر دشمنانت به مانند ستارههای درخشان برفراز آسمان گردایند، به طور قطع تحت تأثیر عظمت تو قرار میگیرند.
هوش مصنوعی: هر کسی که از جفا و کینه تو فکر کند، جز آسیب و کینه در دل خود نخواهد دید و تنها اثر آن را خواهد یافت.
هوش مصنوعی: حسادت تو باعث نخواهد شد که خوشبختی و سعادت به دست آید. حتی اگر روزی خوشبختی به تو برسد، اگر نیتت بد باشد، مانند چرک و آلودگی بر روی زمین خواهد بود.
هوش مصنوعی: شربت کین تو برای من مثل آب زلال است، اما برای مراقبت از خودم باید حواسم باشد که از این شربت زلال آسیب نبینم.
هوش مصنوعی: ای فرزند واقعی علی (حیدر) تو در برابر دشمنان خود نمایشدهنده قدرت و دلیل هستی، همچون پدرت در جنگ صفین.
هوش مصنوعی: تیغ تو که رنگهای مختلفی دارد، مانند گندم است و حسادتهای دیگران نسبت به تو را به وداع میفرستد و در نتیجه به خاطر پیروزیات بر تو تحسین میورزند.
هوش مصنوعی: با صدای تند و تیز شمشیر تو، دشمنان همچنان به دنبال آسیب زدن به تو هستند و از زهر کشندهای که ممکن است از تو بگیرند، خود را دور نگه میدارند.
هوش مصنوعی: اگر ناگهان سایه نیزهات بر بدن بیفتد، مانند اینکه زبانش در زیر تیغ قرار گیرد، تمام آنچه را که دارد به خطر میاندازد.
هوش مصنوعی: از لبه تیز شمشیر و نیزههای برندهات، خون دشمنان تو باید به زمین بریزد.
هوش مصنوعی: باشد که دشمن تو از جانش کم شود و آنچه بر بالین میگذارد، به احترام تو باشد، نه اینکه برای پناه آوردن به بالین تو.
هوش مصنوعی: تا وقتی که از غارت و زیبایی برای جنگ و شادی بندگان، شیطان، بند حوریان را بیاورد.
هوش مصنوعی: برای جنگ با دشمن و برای مهمانی با دوست، هیچ چیز نبر، جز زیباییهای ظاهری و زرق و برقهای بیهوده.
هوش مصنوعی: در حضور او، حالتهایی شاداب و دلربا دارم، چشمانم مانند نرگس درخشان است و در برابر او، زیباییهایی نرم و لطیف دارم مانند گل نسرین.
هوش مصنوعی: از زیباییهای چهره و موهای دلربای عاشقان، هر یک مانند گل و شکر است که به گردن زیباییهای آنها آویخته شده و جلوهای خاص دارد.
هوش مصنوعی: خدای بزرگ از دوستان تو دست نمیکشد و خود را نمیشناسد، اما نسبت به دشمنانت نفرین میفرستد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر
جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال
و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر
چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش
[...]
بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
[...]
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
[...]
ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست
[...]
مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.