گنجور

 
۱
۶۸
۶۹
۷۰
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۱

 

سوخت دل از ناله ام چند خروشد کسی

مرگ بجان میخرم کاش فروشد کسی

بیخ من و کوهکن کوشش بی بخت کند

آدمی از سنگ نیست چند بکوشد کسی

آینه‌‌‌ی حُسن تو زنگ ز دل میبرد

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۲

 

پیش سگت چو اشک من لافد ز مردم زادگی

کاینجا بود شرط ادب مسکینی و افتادگی

آیینه با رخسار تو خود در مقابل چون کند

عکس رخت بازی دهد آیینه را از سادگی

جان تا نسوزم پیش تو ننشینم از پا همچو شمع

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۳

 

سوختم شمع صفت تا شدم آتش نفسی

بی دل گرم نخیزد دم گرمی ز کسی

گر دل سوخته زان لب دهیش کام چه کم

چه تفاوت کند اندر شکرستان مگسی

پیش از آن بگسل از اغیار که مردم گویند

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۴

 

گشاد خنده زنان چشم برمن آفت جانی

چه خنده یی چه نگاهی چه نرگسی چه دهانی

بچهره چشم فروزی بعشوه مرد گدازی

عجب ملیح بیانی غریب چرب زبانی

رخی چه نازک و دلجو قدی چه چابک و رعنا

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۵

 

چه سر پیش آری و با خود مرا همراز گردانی

به لب چندک رسانی جان و دیگر بازگردانی

به خون من چه دشمن را اشارت می‌کند چشمت

هلاک صد چو من این بس که چشم از ناز گردانی

ز مستی دوست از دشمن نمی‌دانی از آن با غیر

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۶

 

همه جانی از لطافت همه عمر و زندگانی

به که نسبتت کنم من، که به هیچکس نمانی

به سماع چون درآیی، من و صدهزار چون من

همه جان در آستین‌ها که تو دست برفشانی

ز کمال لطف اگر جان به درون دل کند جا

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۷

 

اگرچه چشم منی همنشین اغیاری

چه نور دیده گلی در میان صد خاری

نگویم آنکه خریدار یوسفم حاشا

که خودفروش زند لاف این خریداری

اگر بصدق روی ره چو کوهکن در عشق

[...]

۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب » بخش ۱۱ - از ابیات مصنوعه این غزل بیرون میآید

 

ای حسن تو آفت درونها

وی تنگدل از تو سینه ما

رخت دل و دین ببردی از من

ای گلرخ شوخ سر و بالا

دیدم گل آنجمالی جایی

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ دوم در مدح سلطان یعقوب » بخش ۱۱ - از ابیات مصنوعه این غزل بیرون میآید

 

هنر بعهد هنر پروری گرامی شد

که ظل سلطنتش جاودان بود یارب

نگین خاتم اقبال تا دم محشر

بنام حضرت یعقوب خان بود یارب

همیشه سایه این آفتاب عالمگیر

[...]

۳ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۸

 

گر به بتخانه درآیی و موافق باشی

به که در قبله کنی روی و منافق باشی

جیب جان چاک کند صبح و دم از مهر زند

اگر اینکار کنی عاشق صادق باشی

عاشق از خود چه برون رفت بمعشوق رسید

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۹

 

بیا که می‌کُشدم درد آرزومندی

طبیب درد منی در بمن چه می‌بندی

مرا گریز چو از بندگی میسر نیست

تو را گزیر نباشد هم از خداوندی

ز بس که غیرت حسنت غیور کرد ای شمع

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۰

 

چو به تیغ کین ز خشمم بسر رکاب آیی

بخدا که پیش چشمم به از آفتاب آیی

همه دم چو برق تازی بسرم چه گرمیست این

که بقتل بیگناهی بچنین شتاب آیی

ز سرشک از آن کنارم همه دم پر آب باشد

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۱

 

خورشید صفت با همه کس مهر نمایی

چون تیغ زنی از سر کین سوی من آیی

تا واقف حالم بدهم جان بتو کز شوق

من خویش فراموش کنم چون تو بیایی

باشد که بچینم گلی از چمن وصل

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۲

 

بناوکی که مرا رخنه در درون کردی

کدورتهمه عمر از دلم برون کردی

تو سرو ناز که گل را بناز میبویی

کجا بری دل ما را که غرق خون کردی

چو گل بخرمن من عمر که خواهی آتش زد

[...]

۷ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۹۳

 

باشد ای دل همدمان دوست یار خود کنی

تا به دام صحبتش روزی شکار خود کنی

ای که با یاران به عشرت برده‌ای عالم ز یاد

وه چه یاد از عاشق امیدوار خود کنی

آه از آن شادی که ناگه از درم آیی درون

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 
 
۱
۶۸
۶۹
۷۰
 
تعداد کل نتایج: ۱۳۹۶