گشاد خنده زنان چشم برمن آفت جانی
چه خنده یی چه نگاهی چه نرگسی چه دهانی
بچهره چشم فروزی بعشوه مرد گدازی
عجب ملیح بیانی غریب چرب زبانی
رخی چه نازک و دلجو قدی چه چابک و رعنا
نه رخ که ماه تمامی نه قد که سرو روانی
کجا ملاحت لیل کجا حلاوت شیرین
ازین شکر دهنی فتنه یی بلای جهانی
خموش اهلی ازین نکته تا کسی نبرد پی
که داد این سخن آشنا غریب نشانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از زیبایی و جذابیت چشمان و لبخند کسی صحبت میکند که آفت جان او شده است. او به توصیف چهره، نگاه و حرکات دلربای آن شخص میپردازد و این زیبایی را با ماه و سرو مقایسه میکند. شاعر همچنین به تأثیر شیرینی و شکرینگی آن فرد اشاره میکند و از احساس عمیق خود نسبت به او میگوید. در نهایت، او از لزوم سکوت درباره این احساسات هشدار میدهد تا کسی متوجه عمق این عشق نشود.
هوش مصنوعی: چشمهایی که با خنده به من خیره شدهاند، برایم خطرناک و زیانآور هستند. چه خندهای دارند، چه نگاهی و چه زیبایی در چهرهشان!
هوش مصنوعی: چشمان حاکی از شادی و زیبایی به همراه حرکات فریبنده، انسان را جذب میکند. گفتار او شیرین و دلنشین است و نرمی کلامش بسیار جذاب و خاص به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: چهرهات بسیار زیبا و دلنشین است و قامتت چنان خوشتراش و ناز است که نه تنها به زیبایی ماه میماند، بلکه قامتت نیز به نازک و بلندای سرو میچربد.
هوش مصنوعی: کجا زیبایی شب و کجا شیرینی لذتبخش؛ این شکر زبانی برای انسانها فتنهای و بلایی است جهانی.
هوش مصنوعی: سکوت کن، ای اهل دل، از این موضوع تا کسی نتواند پی ببرد که چه کسی این سخن را گفته و این نشانه برای غریبههاست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
کجایی ای دل و جانم مگر که در دل و جانی
که کس نمیدهد از تو به هیچ جای نشانی
به هیچ جای نشانی نداد هیچ کس از تو
نشانی از تو کسی چون دهد که برتر از آنی
عجب بماندهام از ذات و از صفات تو دایم
[...]
دلم ز روح سحرگه سوال کرد به لفظی
چنانکه آب خجل گشت از او به گاه روانی
که چیست در همه عالم به طبع موجب صحت
که کیست در همه گیتی سجود حاتم ثانی
جواب داد دلم را که ای بر اسب تفکر
[...]
ببرد عقل و دلم را براق عشق معانی
مرا بپرس کجا برد آن طرف که ندانی
بدان رواق رسیدم که ماه و چرخ ندیدم
بدان جهان که جهان هم جدا شود ز جهانی
یکی دمیم امان ده که عقل من به من آید
[...]
ندانمت به حقیقت که در جهان به که مانی
جهان و هر چه در او هست صورتند و تو جانی
به پای خویشتن آیند عاشقان به کمندت
که هر که را تو بگیری ز خویشتن برهانی
مرا مپرس که چونی به هر صفت که تو خواهی
[...]
چو تازه کرد جهان نوبهار و رفت خزانی
تهیست دستم ساقی بیار باده که جانی
وگر چو دستِ من است ای پسر تهی شده مشکت
دو اسبه از پیِ می شاید ار الاغ دوانی
چه گونه فوت توان کرد خاصه موسمِ گلها
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.