گنجور

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۲ - به خواجه ابراهیم

 

ای نسیم صبا تحیت من

برسان نزد خواجه ابراهیم

آنکه چون خلق او نداند بود

در بهاران به باغ بوی نسیم

ای کریمی که در کرم چون تو

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۳ - مرثیت امیر یعقوب

 

از وفات امیر یعقوبم

تازه تر شد وقاحت عالم

آنچنان شخص را که یار نداشت

جان ستاند چه گویم اینت ستم

گوهری بود در هنر که ازو

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۴ - مطایبه

 

این چنین روز مر حریفان را

پای باید کشید در دامن

میزبان نیز کعبتین خزان

سیم آسا ز خانه روشن

این چه گوید که هفت بخشیده

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۵ - مدیح

 

چو من جریده اشعار خویش عرض کنم

نخست یابم نام تو بر سر دیوان

سزد که نام من ای نامدار ثبت کنی؟

به کلک غفلت در متن دفتر نسیان

مرا مدار به طبع هنر گران و سبک

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۶ - ثناگری

 

به خدمت آمد فرخنده فصل فروردین

مهی که تازه ازو گشت عز و دولت و دین

خجسته باد بدان شاه سرفراز کز او

رسید رایت شاهی به اوج علیین

ابوالملوک ملک ارسلان بن مسعود

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۷ - مطایبه

 

دوشم جمازه به کف آمد کش

با بور خویش گفتم جولان کن

الحق معید بچه دیدم

گفتمش گفتگوی به پایان کن

ما را فروش جامه ها کنند

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۸ - ای خوشا در بوستان با دوستان

 

بوستان شد همچو روی دوستان

باز روی دوستان چون بوستان

بوستان با دوستان خوشتر کنون

ایخوشا در بوستان با دوستان

دوستان را خیز و دستانی سرای

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۹ - بخل کوه

 

گرچه پیوسته همه از زر و سیم

گنجها پر کند این کوه کلان

طرف های کمرش برف و یخست

بخل از این بیش نباشد به جهان

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۰ - پند

 

راز در گرمی سخن زنهار

تا نجوشد ز لفظ تو بیرون

گرت کتمان آن بکاهد تن

به کت اظهار آن بریزد خون

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۱ - وصف ناچخ شاه

 

ای عجب ناچخ دو مهره او

بوالعجب شد به کینه دشمن

مهره بارد به رزمگاه آری

مهره پشت و مهره گردن

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۲ - مدح سید رئیس ابن حسن

 

افتخار زمین و فخر و زمن

خواجه سید رئیس ابن حسن

آن که مهریست در میانه صدر

وآنکه بحریست زیر پیراهن

آنکه چرخیست وقت باد افراه

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۳ - به ابوالفرج رونی نویسد

 

ای خواجه بوالفرج نکنی یاد من

تا شاد گردد این دل ناشاد من

دانی که هست بنده آزاد تو

هر کس که هست بنده و آزاد من

نازم بدانکه هستم شاگرد تو

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۴ - چون بدیدم به دیده تحقیق

 

چون بدیدم به دیده تحقیق

که جهان منزل فناست کنون

راد مردان نیک محضر را

روی در برقع حیاست کنون

آسمان چون حریف نامنصف

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۵ - ستایش

 

ای گشته ملک ساکن ز امر روان تو

کرده جوان جهان را بخت جوان تو

نام تو و خطاب تو از سعد و از علوست

با سعد و با علوست همیشه قران تو

گردنده آسمانی و عدل آفتاب تو

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۶ - بهار نو

 

ملک نو و شاه نو نوروز و بهار نو

هر ساعتی از دولت پیدا شده کار نو

آسوده جهانداری در سایه عیش خوش

پوشیده شهنشاهی از ملک و شعار نو

ای بر تو ثنا کرده تاج زر و تخت زر

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۷ - ثناخوانی در کوهسار

 

در کوه پیش کبکان خواندم ثنای تو

کبکان شدند بسته به دام بلای تو

بر چشم سرمه کرده دویدند تا همه

روشن کنند دیده به عز لقای تو

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۸ - ضرورت

 

ای به تو گشته دل خرم قوی

سخت قوی پشتی دارم به تو

تا به ضرورت نرسد کار من

والله کابرام نیارم به تو

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۱۹ - تبارک الله ازین بخت و زندگانی من

 

تبارک الله ازین بخت و زندگانی من

که تا بمیرم زندان بود مرا خانه

اگر شنیدمی از دیگران حکایت خود

همه دروغ نمودی مرا چو افسانه

چو من مهندس دیدی که کردی از سمجی

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۰ - درخواست حضور یکی از دوستان

 

ای به فضل و کفایت و دانش

دور گردون چو تو نیاورده

ببر من دوستانی آمده اند

هرگز از یکدیگر نیازرده

حال ها دیده کام ها رانده

[...]

مسعود سعد سلمان
 

مسعود سعد سلمان » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۲۱ - اثر بخت و طالع

 

گویند که نیکبخت و بدبخت

هست از همه چیز در فسانه

یک جای دو خشت پخته بینی

پخته به تنور در میانه

این بر شرف مناره افتد

[...]

مسعود سعد سلمان
 
 
۱
۴
۵
۶
۷
۸
sunny dark_mode