افتخار زمین و فخر و زمن
خواجه سید رئیس ابن حسن
آن که مهریست در میانه صدر
وآنکه بحریست زیر پیراهن
آنکه چرخیست وقت باد افراه
وآنکه ابریست وقت پاداشن
آنکه هست او امام در هر باب
وآنکه هست او تمام در هر فن
آنکه مفتاح روزی خلقان
کلک او کرد ایزد ذوالمن
وعده ای داد مرمرا که کند
روزگار نشاط من روشن
چون بدان مجلس رفیع رسم
مگر او ابتدا کند به سخن
که ز بس حشمت و بزرگی او
زود گردد زبان من الکن
چون بود وقت من بفرماید
تا به هنگام خود بیابم من
دولتش باد و زندگانی و عز
او به لهو و مخالفش به حزن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است از خواجه سید رییس ابن حسن که دربارهٔ بزرگی و مقام یک شخصیت مهم صحبت میکند. شاعر این شخصیت را به عنوان محور اصلی زندگی و روزی انسانها معرفی میکند و او را امام و استاد در هر رشته و فن میداند. همچنین اشاره میکند که او به دیگران وعده زندگی شاد و روشن میدهد و در مجامع رفیع، زبان شاعر به خاطر عظمت شخصیت مذکور قاصر میشود. در نهایت، شاعر برای این شخصیت زندگی، عزت و رفاه آرزو میکند و تضاد احساسات بین شادی و حزن را در زندگی او و مخالفانش میبیند.
هوش مصنوعی: سید رئیس ابن حسن، نماد افتخار و ارجمندی زمین و زمان است.
هوش مصنوعی: آن کسی که در دل دارد محبت و عشق را، مثل دریایی است که در لایههای درونش عمق و وسعت دارد.
هوش مصنوعی: کسی که در زمان خوشی و آزادی به سر میبرد، مانند نسیمی است که به راحتی میچرخد. و کسی که در زمان سختی و چالشهاست، مانند ابر است که در انتظار پاداش و تغییر وضعیت میباشد.
هوش مصنوعی: کسی که در هر موضوعی پیشوای ماست و در هر حرفهای تمام و بینقص است.
هوش مصنوعی: کسی که کلید روزی تمام مخلوقان را در دست دارد، همان خداوند بزرگ است.
هوش مصنوعی: وعدهای به من داده شده که زندگیام را شاداب و پرنشاط خواهد کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که به آن جلسه بلندمرتبه وارد میشوم، تنها اوست که باید ابتدا صحبت کند.
هوش مصنوعی: به خاطر عظمت و شکوهمندی او، زبان من به زودی بند میآید و قادر به سخن گفتن نیستم.
هوش مصنوعی: زمانی که وقت من فرا رسد، خواهد گفت تا در زمان مناسب خود آن را یافته و درک کنم.
هوش مصنوعی: خوشی و شادی او با زندگی و مقامش است، ولی در مقابل، غم و ناراحتی به خاطر مخالفانش وجود دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بفروز و بسوز پیش خویش امشب
چندان که توان ز عود و از چندن
ز آن آتش کز بلندی بالا
مر ابر بلند را کند روزن
وز ابر چو سر برون زند نورش
[...]
ای افسر کوه و چرخ را جوشن
خود تیره به روی و فعل تو روشن
چون باد سحر تو را برانگیزد
دیوی سیهی به لولو آبستن
وانگه که تهی شدی ز فرزندان
[...]
ای زدوده دل و زدوده سخن
تازه گشت از تو روزگار کهن
زائران سر نهاده اند بتو
مال تو زین قبل نگیرد تن
بگشائی دل یکی به سخا
[...]
بگذشت ز پیش من نگار من
با موی سمور و باخز ادکن
تابنده ز موی روی چون ماهش
چونانکه مه از میانه خرمن
چون سرو و به سرو بر مه و زهره
[...]
ای پایهٔ دانش از دلت عالی
وی دیدهٔ بخشش از کفت روشن
آمال و نسیم و بوی خلق تو
یعقوب و نسیم و بوی پیراهن
پیراهن مدت تو دوران را
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.