گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۱ - در مدح منصور عامر

 

هر جمال و شرف که دارد ملک

از جمال و جلال اشرافست

خواجه منصور عامر آنکه کفش

از عطا یادگار اسلافست

دخل مدحش ز شرق تا غربست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۲ - ستایش بزم مخدوم کند

 

این مجلس خواجهٔ جهانست

یا شکل بهشت جاودانست

یا منشاء ملک و نشو دین است

یا موقف عرض انس و جانست

اوجش فلکیست کز بلندی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۳

 

به خدایی که بذل جان او را

پایهٔ اولین احسانست

کمترین پایه لطف و صنعش را

باد نوروز و ابر نیسانست

که مرا در فراق خدمت تو

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۴ - در قناعت و آزادگی

 

آلودهٔ منت کسان کم شو

تا یک شبه در وثاق تو نانست

راضی نشود به هیچ بد نفسی

هر نفس که از نفوس انسانست

ای نفس به رستهٔ قناعت شو

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۵ - در مدح سعدالدین و کیفیت سقطه و حسب حال خود

 

ای سعد سپهر دین کجایی

کاثار سعادتت نهانست

بازم ز زمانه کم گرفتی

وین هم ز کیادت زمانست

این عادت قلةالمبالات

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۶ - در مدح صاحب جمال‌الدین محمد و شکایت از روزگار

 

کمال دین محمد محمد آنکه برای

جمال حضرت و صدر و وزیر سلطانست

نفاذ حکم و قضا و قدرت قدر وسع آنک

به حل و عقد ممالک منوب دورانست

سپهر برشده تا رای روشنش دیدست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۷

 

بهشت را چه کنی عرضه بر قلندریان

بهشت چیست نشانی ز بود انسانست

به سر سینهٔ پاک و به جان معصومان

بدان خدای که دانای سر و اعلانست

که نقل رند ز مستان لم‌یزل خوشتر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۸ - حکیم در اواخر عمر از ملازمت دربار سلاطین احتراز می‌نموده، وقتی سلطان غور او را طلبید این قطعه را بدو فرستاد

 

کلبه‌ای کاندرو به روز و به شب

جای آرام و خورد و خواب منست

حالتی دادم اندرو که در آن

چرخ در غبن و رشک و تاب منست

آن سپهرم درو که گوی سپهر

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۸۹ - ناصرالدین طاهر را درد دندان عارض گشته انوری این قطعه هنگام عیادت او گفته و در هر بیت‌التزام لفظ دندان نموده است

 

ای به دندان دولت آمده خوش

درد دندانت هیچ بهتر هست

دارد از غصه آسمان دندان

بر که بر نفس همتت پیوست

زانکه هرگز به هیچ دندان مزد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۰ - امیر یوسف نام و عدهٔ عطایی کرده و وفا ننموده بود در تهدید او گفته است

 

میر یوسف سخن دراز مکش

وقت می‌بین چگونه کوتاهست

گرچه مستغنیم از این سوگند

حق تعالی گواه و آگاهست

کین چنین جود اگر بحق گویی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۱ - در ندامت و شکایت

 

با آنکه چند سال بدیدم بتجربت

کز کل خواجگان جهان بوالحسن بهست

پنداشتم که بازوی احسان قوی‌ترست

آنجا که بر کتف علم پیرهن بهست

یا همچو سرو نش در آزادگی کند

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۲ - در مطایبه

 

در جهان چندان که گویی بی‌شمار

نیستی و محنت و ادبیر هست

وز فلک چندان که خواهی بی‌قیاس

نفرت آهو و خشم شیر هست

گر ز بالای سپهر آگه نه‌ای

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۳ - در موعظه و شکایت دهر

 

با یکی مردک کناس همی گفتم دی

تو چه دانی که ز غبن تو دلم چون خستست

صنعت و حرفت ما هر دو تو می‌دانی چیست

آن چرا تیزرو و این ز چه روی آهستست

گفت از عیب خود و از هنر ما مشناس

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۴ - لطیفه

 

صاحبا ماجرای دشمن تو

که کسش در جهان ندارد دوست

گفته‌ام در سه بیت چار لطیف

زان چنانها که خاطرم را خوست

طنز می‌کرد با جهان کهن

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۵ - در طلب شراب و گوشت و مزه به طریق لغز گفته

 

مقلوب لفظ پارس به تصحیف از کفت

دارم طمع که علت با من ز دست کوست

تصحیف قافیه که به مصراع آخرست

گر ضم کنی بر آنچه مسماست هم‌نکوست

آن دو لطیف را سیمی هست هم لطیف

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۶ - سکنجبین از کسی به طرز لغز خواسته

 

بفرستم ای امیر به تعجیل شربتی

زان کز قوام و نفع چو لفظ بدیع اوست

شیرین و ترش گشته دو جوهر به هم رفیق

این چون حدیث دشمن و آن چون عتاب دوست

آورده زیر کان ز پی فایده برون

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۷ - در قناعت

 

به خدایی که معول به همه چیز بدوست

به رسولی که چو ایزد بگذشتی همه اوست

که به اقطاع نخواهم نه جهان بلکه فلک

نه فلک نیز مجرد فلک و هرچه دروست

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۸ - در مدح موئیدالدین مودودشاه

 

بازآمد آنکه دولت و دین در پناه اوست

دور سپهر بندهٔ درگاه جاه اوست

مودودشه موئید دین پهلوان شرق

کامروز شرق و غرب جهان در پناه اوست

گردون غبار پایهٔ تخت بلند اوست

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۹۹

 

بوطیب آنکه سرد و جفا گفت مر مرا

بگذاشتم که مرد سفیهست و عقربی است

ور زانکه از سفه به همه عمر در جهان

دشنام من دهد چه کنم گرچه مصعبی است

از حرمت علیکم او تا به قد سلف

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۰۰

 

نیامدست مرا خویشتن دگر مردم

از آن زمان که بدانسته‌ام که مردم چیست

گرم نشان دهی از روی مردمی چه شود

چو بخت نیک نشانت دهم که مردم کیست

انوری
 
 
۱
۳
۴
۵
۶
۷
۲۵
sunny dark_mode