گنجور

 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۷
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

جور خوبان غمزدای جان غمناک من است

در محبت آنچه زهر غیر تریاک من است

از غمش شادم و زین غمگین که قدر افزون برش

جیب چاک غیر را از سینه چاک من است

از هوایش آتشم افروخت وقت آمد تمام

[...]

۸ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

به کوی یار مرا بار در گل افتاده است

فتاده بار من اما به منزل افتاده است

چگونه آورد او را به دام بی‌خود عشق

که مرغ زیرک و صیاد غافل افتاده است

خوشم که کار مرا دوست بسته می‌خواهد

[...]

۵ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

یک گل بساحت چمن و طرف باغ نیست

کز غیرت عذار تو چون لاله داغ نیست

دارم ز ساغر تهی فقر سر خوشی

مستم ز باده‌ای که مرا در ایاغ نیست

خون میچکد ز ناله مرغ قفس چرا

[...]

۹ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۴

 

عشق آمد و غیر یار نگذاشت

آتش اثری ز خار نگذاشت

تیغ تو فکند سر ز هر تن

یک دوش بزیر بار نگذاشت

دل را افسرد آه سردم

[...]

۸ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

از جسم بکوی یار جان رفت

مرغی ز قفس به آشیان رفت

از رفتن همرهان صد افسوس

تنها ماندیم و کاروان رفت

مرغی نگشوده پر بشاخی

[...]

۷ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۶

 

گلی و گل رخی تا در چمن هست

خروش بلبل و افغان من هست

دلم در سینه خون گشت و نگفتی

که یعقوبی درین بیت الحزن هست

چه با کوه غمت سازم گرفتم

[...]

۵ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

دلم بی‌او صفا هرگز ندیده است

لبم بی‌او نوا هرگز ندیده است

من آن حاجت طلب در کوی عشقم

که تأثیر از دعا هرگز ندیده است

نشاید خواندم بلبل که آن گل

[...]

۸ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

در چمن جوری که از باد خزان بر گل گذشت

انتقام آن ستم باشد که بر بلبل گذشت

کرده مرغان چمن را غیرتش آشفته حال

بازپنداری صبا بر طره سنبل گذشت

زیر آب از گریه‌ام نبود کنون طاق سپهر

[...]

۶ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

ننالم در قفس ای گل ز جور خار هجرانت

از آن نالم که نالد مرغ دیگر در گلستانت

جفا بس رحم کن بر این تن نازک مباد ای گل

برسم دادخواهان خاری آویزد به دامانت

درین وادی ز هر مشت گل آید بوی خون گویا

[...]

۵ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۰

 

آنکه درمان دل خسته عالم با اوست

رفت و داغم بجگر ماند که مرهم با اوست

نه بزرگیست به دولت که سلیمان نشود

دیو هرچند که روزی دو سه خاتم با اوست

چون مسیح آنکه کند زنده جهان را بدمی

[...]

۷ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

خوش آنکه گشته تسلیم بر حکمت از بدایت

لب بسته از بد و نیک نه شکر و نه شکایت

ای دشمن قوی چیست بیمت ز ما ضعیفان

ما را نه زور خصمی نه از کسی حمایت

بر درگه تو دادند پاداش خدمتم را

[...]

۱۱ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۲

 

خونم ز لب بوسه فریب تو هوس ریخت

آخر ز غمت خون مرا بین که چه کس ریخت

با حسرت گلشن چه کند مرغ گرفتار

صیاد چه شد گل به در و بام قفس ریخت

از عشق تو داد آنکه مرا شب همه شب‌پند

[...]

۷ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

دلم ز خاک ره آن غیرت پری برداشت

ز دستم این گهر افتاد و گوهری برداشت

از آن بداغ جنون سرخوشم که نتواند

زمانه از سرم این تاج سروری برداشت

فغان ز جنس گساد وفا که می‌یابد

[...]

۷ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

زان در کجا توان رفت از بی‌پناهی ای دوست

با دوستان جفا کن چندانکه خواهی ای دوست

رحمی که از جفایت در لجه محبت

وقتست کشتی ما گردد تباهی ای دوست

دور از زلال وصلت در خاک می‌تپد دل

[...]

۸ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

سوی غربت آن بت خودکام محمل بست و رفت

طرفه شهبازی مرا از دام غافل جست و رفت

پای من برناید از گل ورنه در راه طلب

سوی منزل رهروی هر گام از گل رست و رفت

نه دل ما را همین از نیش غم افکار ساخت

[...]

۷ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۶

 

منم که داغ عزیزان هر دیارم سوخت

فلک زآتش دوری هزار بارم سوخت

ز دوریت منم آن ره‌طلب به کوی فنا

که داغ حسرت شمع سر مزارم سوخت

چو من در آتش آوارگی نسوزد کس

[...]

۱۱ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

به دل چگونه توان داغ عشق پنهان داشت

به پنبه آتش‌سوزان نهفته نتوان داشت

نشد نصیبم از آن بوسه چه حالست این

که تشنه مردم و لعل تو آب حیوان داشت

به خون عاشق از اظهار عشق تشنه شوی

[...]

۱۰ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸

 

گشته‌ام از فیض عشق موی به مو دوست دوست

این نه بود او منم وین نه منم اوست اوست

در دو جهان غیر یار نیست ولی چون کنم

چشم خرد مغز را می‌نگرد پوست پوست

در تو کشد عاقبت رشته سیر دو کون

[...]

۸ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

اگر حرم بود ار دیرخانه خانه تست

بهر دری که نهم سر بر آستانه تست

چه طایری تو که طوبی سزد که رشگ برد

بر آن درخت که بر شاخش آشیانه تست

مرا تو مردمک دیده مکش زینهار

[...]

۸ بیت
مشتاق اصفهانی
 

مشتاق اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

دور از توام بجز غم و رنج و ملال چیست

باشم بحال مرگ مپرسم که حال چیست

گفتم خیال وصل تو دارم بخشم گفت

من کیستم که ای تو ترا در خیال چیست

در دم بود کشنده دگر از دوا مگو

[...]

۷ بیت
مشتاق اصفهانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۶
۱۷
 
تعداد کل نتایج: ۳۲۴