سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۸۹
زشتم خواندی و راست گفتی
من نیز بگویم ار نجوشی
من زشت بهم تو خوب ایرا
من شاعرم و تو ... فروشی
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۰
خسرو از مازندران آید همی
یا مسیح از آسمان آید همی
یا ز بهر مصلحت روحالامین
سوی دنیا زان جهان آید همی
یا سکندر با بزرگان عراق
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۱ - در هجای شهابی
مرا شهابی گر هجو کرد صد خروار
نیافت خواهد پاسخ ز لفظ من تنگی
دراز کاری دارم که هر سگی را من
بهر خروشی خواهم همی زدن سنگی
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۲
خواندم حکایتی ز کتابی که جمع کرد
اندر حکایت خلفا زید باهلی
گفتا که داد مامون یک شب دو بدره زر
بر نغمت سحاق براهیم موصلی
کس کرد و باز خواست دگر روز بدرهها
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۳
ای کاشکی ز مادر گیتی نزادمی
یا پس چو زاده بودم جان را بدادمی
چون زادم و ندادم جان آن گزیدمی
کاندر دهان خلق به نیکی فتادمی
نیکو چو نیست یافتمی باری از جهان
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۴
خود درشتی گر ببیند کور چشم و کور دل
خواه با او مردمی کن خواه با او کژدمی
هر که از بیچشم دارد مردمی و شرم چشم
همچنان باشد که دارد چشم ز ارزن گندمی
مردمی کردن کی آید از خری کز روی طبع
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۵
احوال خود چه عرض کنم هر زمان همی
بینم مضرت تن و نقصان جان همی
منزل چه سازد و چکند رخت بیشتر
آن را که رفت باید با کاروان همی
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۶
گوگرد سرخ خواست ز من سبز من پریر
در پیشش ار نیافتمی روی زردمی
خود سهل بود سهل که گوگرد سرخ خواست
گر نان خواجه خواستی از من چه کردمی
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۷ - در رثاء
تابوت مرا باز کن ای خواجه زمانی
وز صورت ما بین ز رخ دوست نشانی
تا دیدهٔ چون نرگس ما بینی در خاک
از خون دل ما شده چون لاله ستانی
تا دو لب پر گوهر ما بینی در خاک
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۹۹
چونت نپرسم بگویی اینت کراهت
چونت بخوانم نیایی اینت گرانی
دعوی دانش کنی همیشه ولیکن
هیچ ندانی ورا که هیچ ندانی
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۰
اگر بد گمان گشتی ای دوست بر من
نیازارم از تو بدین بدگمانی
ز خود ایمنم زان که عیبی ندارم
ز تو ایمنم زان که عیبی ندانی
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۱ - در هجای معجزی
حاجت صد هزار ... قوی
شد ز ... روا که مابونی
حاجب من روا نگشت از تو
گرچه از خواسته چو قارونی
پس چو به بنگرم بر تو و من
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۲
آدمی را دو بلا کرد رهی
برد از هر دو بلا روسیهی
یا کند پر شکم خویش ز نان
یا کند پشت خود ز آب تهی
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۳
به خدای ار گل بهار بوی
با کژی خوارتر ز خار بوی
راستان رستهاند روز شمار
جهد کن تا تو ز آن شمار بوی
اندر این رسته رستگاری کن
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۴
ای سنایی به گرد شرک مپوی
آنچه گوید مگوی عقل مگوی
خنصر وسطی این دو انگشت است
هر دو از بهر نفس در تک و پوی
از زمانه اگر امان جویی
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۵
ای روی زردفام تو بر گردن نزار
همچون بلندنی که بود بر بلندیی
آنگه که مادر تو ترا داشت در شکم
هر ساعتی ز رنج زمین را بکندیی
نه ماه رنجت از چه کشید او که بعد از آن
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۶
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری
[...]
سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۰۷
در شهر مرد نیست ز من نابکارتر
مادر پسر نزاد ز من خاکسارتر
مغ با مغان به طوع ز من راستگوی تر
سگ با سگان به طبع ز من سازگارتر
از مغ هزار بار منم زشت کیشتر
[...]