مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۱
گیرم که نبینی رخ آن دختر چینی
از جنبش او جنبش این پرده نبینی
از تابش آن مه که در افلاک نهان است
صد ماه بدیدی تو در اجزای زمینی
ای برگ پریشان شده در باد مخالف
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۲
زان جای بیا خواجه بدین جای نه جایی
کاین جاست تو را خانه کجایی تو کجایی
آن جا که نه جای است چراگاه تو بودهست
زین شهره چراگاه تو محروم چرایی
جاندار سراپرده سلطان عدم باش
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۳
ای شاه تو ترکی عجمی وار چرایی
تو جان و جهانی تو و بیمار چرایی
گلزار چو رنگ از صدقات تو ببردند
گلزار بده زان رخ و پرخار چرایی
الحق تو نگفتی و دم باده او گفت
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۶۴۴
یک روز مرا بر لب خود میر نکردی
وز لعل لبت جامگی تقریر نکردی
زان شب که سر زلف تو در خواب بدیدم
حیران و پریشانم و تعبیر نکردی
یک عالم و عاقل به جهان نیست که او را
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۸۲
بغداد همانست که دیدی و شنیدی
رو دلبر نوجوی، چو دربند قدیدی؟!
زین دیک جهان یک دو سه کفگیر بخوردی
باقی، همه دیک آن مزه دارد که چشیدی
الله مراد لی والله مریدی
[...]
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » دوازدهم
زان بادهٔ صوفی بود از جام، مجرد
کز غایت مستی ز کفش جام بیفتد
در حالت مستی چو دل و هوش نگنجید
پس نیست عجیب گر قدح و جام نگنجد
اول سبقت بود « الف هیچ ندارد »
[...]
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » بیست و ششم
ای جان مرا از غم و اندیشه خریده
جان را بستم در گل و گلزار کشیده
دیده که جهان از نظرش دور فتادهست
نادیده بیاورده دگرباره، بدیده
جان را سبکی داده و ببریده ز اشغال
[...]
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سیو دوم
شاهنشه مایی تو و بکلربک مایی
هرجا که گریزی، بر ما باز بیایی
گر شخص تو اینجاست من از راه ضمیری
میبینمت ای عشوه ده ما که کجایی
آنجا که برستست درخت تو وطنساز
[...]
مولانا » فیه ما فیه » فصل چهل و سوم - هر کسی چون عزم جایی و سفری میکند
تدبیر کند بنده و تقدیر نداند
تدبیر به تقدیر خداوند نماند
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثانی » مناجات
از حال گدا نیست عجب، گر شود او پست
تیغ غم تو از سر صد شاه، سرافکند
روزی پسر ادهم، اندر پی آهو
مانند صبا مرکب شبدیز درافکند
دادیش یکی شربت، کز لذت بویش
[...]
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » مناجات
آن جایکه احرار نشینند، نشستیم
وان کار که ابرار گزیدند، گزیدیم
دیدیم که در عهدۀ صدگونه وبالیم
خود را به یکی جان ز همه باز خریدیم
مارا همه مقصود به آمرزش حق بود
[...]
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » مناجات
گر پردۀ هستیت بسوزی به ریاضت
بیرون شوی زین ورطه که این خلق در آن است
پنهان شوی از خویش و ز کونین بیکبار
بر دیدۀ تو این سر آنگه بعیان است
این عالم نفی است، در اثبات توان دید
[...]
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » حکایت
از زلف بیاموز کنون بنده خریدن
کز چشم بیاموختهای پرده دریدن
فریاد رس آن را که به دام تو درافتاد
یا نیست ترا مذهب فریاد رسیدن؟
ما صبر گزیدیدم به دام تو که در دام
[...]