گنجور

 
۱
۲
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

عذر قدمت بسر توان خواست

بوسی زلبت بزر توان خواست

گرچه تو کرم کنی ولیکن

بی زر نتوان اگر توان خواست

درکیسه خراج مصر باید

[...]

۹ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۶

 

آن کو بدر تو سر نهاده است

پای از دو جهان بدر نهاده است

در دام غم تو طایر وهم

با بال شکسته پر نهاده است

سلطان که بسکه نقش نامش

[...]

۲۰ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

من می‌روم و دلم برِ تست

جان نیز ملازم درِ تست

گرچه نبود دلت برِ من

ای دلبر من دلم برِ تست

با بنده اگرچه سر گرانی

[...]

۱۱ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

هم کوی تو از جهان برونست

هم وصف تو از بیان برونست

اندر ره تو کسی قدم زد

کورا قدم از جهان برونست

طاق در ساکنان کویت

[...]

۱۶ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

نور رخ تو قمر ندارد

ذوق لب تو شکر ندارد

در دور تو مادر زمانه

مانند تو یک پسر ندارد

بی بهره ز دولت غم تو

[...]

۹ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۴

 

عشق تو مرا ز من برآورد

بردم ز خود و ز تن درآورد

حسنت بکرشمهای شیرین

صد شور ز جان من برآورد

عشق آمده بود بر در دل

[...]

۱۱ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۵

 

دل زنده بدرد عشق باشد

بی درد چه مرد عشق باشد

چون روح نمیرد آن دلی کو

بیمار ز درد عشق باشد

دل از همه نقشها شود پاک

[...]

۹ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۶

 

ای نامه نو رسیده از یار

بی گوش سخن شنیده از یار

در طی تو گر هزار قهرست

لطفیست بمن رسیده از یار

این جان جفا کشیده از تو

[...]

۹ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۴

 

خورشید منی بروی پرنور

من از تو چو سایه مانده ام دور

خوبان همه صورت و تویی جان

عالم همه ظلمت و تویی نور

از روی تو نور می درافتد

[...]

۱۱ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۷۶

 

تا نقش تو هست در ضمیرم

نقش دگری کجا پذیرم

آن هندوی چشم را غلامم

وآن کافر زلف را اسیرم

چشم تو بغمزه دلاویز

[...]

۱۱ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸۹

 

شب نیست که خون نبارم از چشم

زآنگه که برفت یارم از چشم

خونی که بخوردم از غمش دی

امروز چرا نبارم از چشم

از گریه برفت چشمم از کار

[...]

۱۰ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۱۳

 

ای چشم من از رخ تو روشن

چشمی به کرشمه بر من افگن

اکنون که به دیدن تو ما را

شد چشم چو آب دیده روشن

جان و دل و عقل هر سه هستند

[...]

۱۲ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۷۵

 

ای رقعه حسن را رخت شاه

ماییم زحسن رویت آگاه

روی تو مه تمام بر سرو

رخساره گل شکفته بر ماه

در کوی تو کدیه کردن ای دوست

[...]

۱۴ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۰۶

 

ای عشق تو داده روح را می

مستان تو از تو دور تا کی

عشق تو شعار ماست در دین

روی تو بهار ماست در دی

خورشید رخی و یک جهان خلق

[...]

۹ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۴

 

دل در غم چون تو بی وفایی

در بستم و می کشم جفایی

عمرت خوانم ازآنکه با کس

چون عمر نمی کنی وفایی

هرروز بهر کسیت میلی

[...]

۱۱ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۶

 

در گلشن حسن چون تو کس نیست

معروف چو گل بخوب رویی

من تنگ دلم چو غنچه و تو

لاله رخی و بنفشه مویی

موی تو بر آن زمین که افتاد

[...]

۷ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷۹

 

آن روی نگر بدان نکویی

پرگشته ازو جهان نکویی

ای از رخ تو خجل مه وخور

دیگر مفزا برآن نکویی

این آمدن تو در جهان هست

[...]

۱۵ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۸

 

دنیا که من و ترا مکانست

بنگر که چه تیره خاکدانست

پرکژدم و پر ز مار گوری

از بهر عذاب زندگانست

هر زنده که اندروست امروز

[...]

۱۷ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۴۶

 

ای قوم درین عزا بگریید

بر کشتهٔ کربلا بگریید

با این دل مرده خنده تا چند

امروز درین عزا بگریید

فرزند رسول را بکشتند

[...]

۱۸ بیت
سیف فرغانی
 

سیف فرغانی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۵۴

 

من بلبلم و رخ تو گلزار

تو خفته من از غم تو بیدار

جانا تو بنیکویی فریدی

وین زلف چو عنبر تو عطار

گفتم که چو روی گل ببینم

[...]

۶۱ بیت
سیف فرغانی
 
 
۱
۲
 
تعداد کل نتایج: ۲۲