گنجور

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

هرگز مباد کوثر و جنت هوس مرا

جام شراب و گوشه میخانه بس مرا

دانی به کنج صومعه ام ذکر سبحه چیست

ای کاش برده بود به زندان عسس مرا

هامون چه پویم از پی محمل که می رسد

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

شد مشتبه ز کعبه به میخانه راه ما

ای خوشتر از هزار یقین اشتباه ما

می در سر و قرابه در آغوش و نام زهد

وا خجلتا که شحنه بر آید ز راه ما

مائیم آن صلاح پرستان که می فروش

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

شب‌ها به کشف سِرِّ دهانت به تاب و پیچ

بردم به روز و راه نبردم مگر به هیچ

نفروشمت به عالم از آن جَعدِ پیچ پیچ

مویی نه ابلهم که دو عالم دهم به هیچ

نجوای غیر اگر پیِ تَمهیدِ قتلِ ماست

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۲

 

هر جا حدیث عشق تو بیدادگر کنم

اول ز ناله گوش نیوشنده کر کنم

خود را میان خلق سگ او سمرکنم

شاید بدین وسیله خودی معتبر کنم

خو کرده ام به حسرت رویت به زیر تیغ

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۱۸

 

تا بو مگر به سنگدلی مهربان کنند

سنگین دلت که سنگ به سنگ امتحان کنند

خواهم ز مردمی به در آیم به جلد سگ

وانگه در آستان توام پاسبان کنند

غیر و رقیب و مدعی آنگه به اتفاق

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۳۸

 

از دست جورت ای شده دل خون، فگار چشم

ریزد مدام خون دلم در کنار چشم

منعم مکن که هست دل خسته بی قرار

گر بر رخت گشایم بی اختیار چشم

نالد ز حسرت تو چو مرغ اسیر، دل

[...]

یغمای جندقی
 

یغمای جندقی » دیوان اشعار » غزلیات ناتمام » شمارهٔ ۴۱

 

زاین پس به دامن از غم دل لخت خون کنم

باشد بدین وسیله غم از دل برون کنم

از بس رمیده خاطره از ذوق بی حضور

ساقی گرم پیاله دهد سرنگون کنم

خواهم هزار چشم و بهر چشم چشمه ها

[...]

یغمای جندقی
 
 
sunny dark_mode