نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵
یا رب که چشم بد نرسد آن نگاه را
وان طرز بازدیدن بیگاه و گاه را
آن خم بخم سلاسل مشکین پرشکن
کاندر شکنج هر خمی افکنده ماه را
آن آستین فشاندن و آن جامه برزدن
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷
پیداست سر وحدت از اعیان اماتری
العکس فی المرایا والنقش فی القوی
شد مختلف بمخرج اگر نه چه شد که هست
یک صوت و یک ترانه گهی مدح و گه هجا
هستی چو بحر و دل چو یکی کشتی اندار آن
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹
حل العزام خلو اذا مهجة کئیب
درد حبیب را نشناسد دوا طبیب
رامی الهوا نصیب بنصب و قد نصاب
کز حسن با نصابی و از مهر بینصیب
بنهاده یار گوش به غوغای غیر و هست
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۷
فرخنده پیکریست که سر در هوای تست
فرخنده تر سریست که بر خاکپای تست
سودای زاهدان همه شوق بهشت و حور
غوغای عارفان همه ذوق لقای تست
امروز اگر بباد رود در رهت چه باک
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۸
تنها نه من که چشم جهانی به روی تست
روی نیاز خلق ز هرسو به سوی تست
بیچاره آن که از تو بغفلت گذشته است
غافلتر آنکه با تو و در جستجوی تست
جان میدهم ببوی سر زلف دلفریب
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۵
در عشق هیچ مرحله جای درنگ نیست
بشتاب زانکه عرصه ی امید تنگ نیست
رخ از بلا متاب که مقصود انبیا
جز در میان آتش و کام نهنگ نیست
طفلان هنوز بی خبرند از جنون ما
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۵
از خواجگان کرامت و از بندگان خطاست
آنجا که فضل تست چه باک از گناه ماست
ما را امید خواجه بسی به زطاعت است
آن بنده مجرم است که نومید از خداست
جز عجز و نیستی نپذیرند ارمغان
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶
فصل گل است و موسم دیوان و گاه نیست
جز صحن باغ در خور اورنگ شاه نیست
نرگس گواه من که نباشد ببوستان
چشمی که در قدوم شهنشه براه نیست
ترکان شاه گرچه دلیرند و فتنه جو
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۷
فرخنده طایری که گرفتار دام تست
فرخنده تر از آن که گذارش ببام تست
آسوده بیدلی کخ بکویت کند مقام
آسوده تر دلی که در آنجا مقام تست
از پای تا بفرق بکام منی ولی
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۱
حاجت به عرض حاجت و اظهار حال نیست
آنجا که جود اوست مجال سؤال نیست
از پیشگاه عشق مثالی رسیده است
جستم ز عقل چاره به جز امتثال نیست
دل دادهایم و سر به کمندت نهادهایم
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶
ما هم چو پرده برفکند آفتاب چیست
اشکم چو در حساب بیاید سحاب چیست
بزم وصال و یار بمن مهربان و باز
در حیرتم که در دلم این اضطراب چیست
کاری کنید کاین شب هجران بسر رسد
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۱
هم سبزه سر زد از چمن و هم سمن ز شاخ
ساقی بساط باده به بستان ببر ز کاخ
فرصت مده زکف که دوا می نمیکند
این می درون شیشه و این گل فراز شاخ
جز با جمال دلبر و جز با مقال دوست
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۵
دل از پی خطا شد و گامی خطا نکرد
جان پیرو هواشد و کامی روا نکرد
این عمر بی وفا مگرش خوی دوست بدار
کز ما گذشت غافل و رو بر قفا نکرد
آوخ که دست مرگ گریبان جان گرفت
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۳
ناصح اگر بر آن رخ نیکو نظر کند
بندد زبان زپند و سخن مختصر کند
مینالم از غم تو و اینهم غم دگر
کاین ناله دانم آخرنا گه اثر کند
بر من چگونه میگذرد بی تو صبح و شام
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۱
مردود خلق گشتم و گشتم پسند خویش
رستم ز بند غیر و فتادم به بند خویش
تا چند درد زهر بکامم زجام غیر
زین پس من و مذاق خوش از صاف قند خویش
ما را بتلخکامی خود ذوق دیگر است
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹
افکنده سبزه بر کنف بوستان بساط
رفت آنکه دوستان نشکیبند بینشاط
ساقی بجوی ساغری از بادهٔ کهن
مطرب بگوی تازهای از گفتهٔ نشاط
این چند روزه مهلت تن بگذرد که نیست
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳
بی عشق کس بدوست نیابد ره وصول
سبحان من تحیر فی ذاته العقول
گر مرد این دری بدرآ کاندر این سرای
دربان برای منع خروج است نی دخول
در پیشگاه عشق مجال محال نیست
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳
سلطان ملک فقرم و عشق است لشکرم
ترک دو کون تاجم و کونین کشورم
هم غرق بحر نیستیم ساخت عشق و هم
در حفظ فلک هستی کونین لنگرم
آلایشی بظاهرم ارهست باک نیست
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۷
بازو مساز رنجه که ما خود فتادهایم
گردن به تیغ و سر به کمندت نهادهایم
جان گر بود سزای تو بر کف گرفتهایم
سر گر سزد به پای تو از دست دادهایم
آیینهسان دلیست به صیقلسرای عشق
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲
از بس گداختم ز غمت ناتوان شدم
تا آنچنان که کام تو بود آنچنان شدم
زان پیشتر که گل دمد از بوستان شدم
فارغ ز حادثات بهار و خزان شدم
گفتم بترک هستی و رستم ز عشق و عقل
[...]