امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۴ - پیام پدر
ای ز نسب گشته سزای سریر
ور پسری ، همچو پدر بی نظیر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۷ - (کیقباد از دیدن برادر خود کیکاوس شادمان شد)
داشت به آغوش خودش تا به دیر
سیر نشد، چون شود از عمرسیر؟!
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - ملاقات پدر و پسر لحظهٔ قران السعدین
گفت پسر با پدر : اینک سریر
جای تو ، من بندهٔ فرمان پذیر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۸ - ملاقات پدر و پسر لحظهٔ قران السعدین
زانکه به غیبت چو شدی بر سریر
من نه بدم تا شدمی دستگیر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۲۹ - (اندرز پدر به پسر)
چشم رعایت ز رعیت مگیر
تابودت ملک عمارت پذیر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۰ - (وداع پدر و پسر )
روی بهم کرده چنین تا بدیر
هیچ نگشتند ز دیدار سیر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۳۸ - در صفت موسم گرمای هند
رفت در آن خانهٔ تیر از مسیر
محرق ازآتش خورشید تیر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۰ - در صفت باران موسمی هند
بزر گران در گل لغزان اسیر
تکیهاشان بر کرم دستگیر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۴۶ - تشبیه و تمثیل
بود به یک جای صف تیغ و تیر
همچو نیستان به لب آبگیر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مثنویات » شمارهٔ ۶۱ - ترصیع
طفل گیار از هوا ریخت شیر
مغز جهان را ز صبا زد عبیر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۵ - عشق
هست چو دیوار تن رود سیر
کاه گلی کرده و سنگی به زیر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۵ - عشق
گر همه بر دیده زند دوست تیر
منت بر دیده نه و در پذیر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۷ - کینهٔ برادر و مهر دوست
مرد سیاستگر شمشیر گیر
ماند در ران حال تحیر پذیر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۸ - حکایت جوان مردان تشنه
پیش یکی برد که این را بگیر
چشمهٔ حیوان خور و تشنه ممیر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۹ - حکایت جوان مردی شیر خدا
حمله بسی کرد سوار دلیر
گبر ستیزنده نیامد به زیر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۱۰ - حکایت شیر فروش متقلب
بردی از آن آب ملمع به شیر
نقرهٔ چون شیر ز برنا و پیر
امیرخسرو دهلوی » دیوان اشعار » مطلعالانوار » بخش ۱۲ - بهار و خزان طبیعت و شباهت طبیعت آدمی به آن
چنگ صفت رگ جهد از پشت پیر
تار بخندد چو کهن شد صریر
صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۲ - در صفت عاشق شدن جوانی
سوخت جهان ز آه دل این فقیر
محرمیی نی که شود دستگیر
صوفی محمد هروی » ده نامه » بخش ۱۳ - نامه چهارم
دور فتاده ز رخ او چو تیر
گشته چو زه در غم او گوشه گیر