گنجور

 
۱
۲
۳
۴
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴۸

 

نظر ز آن نوغزال ایدل به بیداری تو میپوشی

تو پنداریکه بیداری ولی در خواب خرگوشی

لب عیسی دم جانبخشی اورا خدا دادش

تو باری از حسد ایچشمه حیوان چه میجوشی

من از شیرین لبت ایمه بتلخی میخورم حسرت

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۴۹

 

ز هستی تا نشان داری نشان تیر غم باشی

میان کشتگان خود را فکن تا کی علم باشی

ز شوق جام جم چندین چو زحمت میکشی صوفی

صفای دل طلب ارعشق تا خود جام جم باشی

ترا ساقی گهی بخشد حیات خضر کز مستی

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۸

 

دلا، با شمع خویشت در نگیرد گریه و زاری

اگر آتش بجای اشک گرم از دیده میباری

مگر با جلوه رفتار او طاووس دعوی کرد

که بر طاووس میخندد به قهقه کبک کهساری

زدی تیری بغیر ایمه مرا آن از تو بر دل بود

[...]

۸ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۸۵

 

چه سر پیش آری و با خود مرا همراز گردانی

به لب چندک رسانی جان و دیگر بازگردانی

به خون من چه دشمن را اشارت می‌کند چشمت

هلاک صد چو من این بس که چشم از ناز گردانی

ز مستی دوست از دشمن نمی‌دانی از آن با غیر

[...]

۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴ - در مدح شاه اسماعیل گوید

 

رسید آن گل که می بخشد طراوت گلشن جان را

نسیمش برگرفت از خاک ره تخت سلیمان را

عزیزان هر طرف پویان که یوسف سوی مصر آمد

جوانان تهنین گویان ز هر سو پیر کنعان را

گذشت ایام بی برگی رسید آن نو بهار اکنون

[...]

۳۶ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۴۸ - در موعظه گوید

 

کسی کز خود نشد آگه چه فیض از ملک اسرارش

خبر از عالم معنی نباشد نقش دیوارش

ز راه کعبه دل دور کن سنگ بت هستی

اگر هم کعبه سنگ ره شود از راه بردارش

کسی در باغ دهر از بهر گل چیدن چرا گردد

[...]

۵۵ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۶۸ - در مدح گوید

 

کهن داغ جگر را تازه می‌سازد مگر لاله

که از داغش دمادم می‌رود آتش به سر لاله

ز بهر داغ سواد میکند فصدش حکیم دهر

از آن خون سیه ریز در درون طشت زر لاله

چه خون دل مجنون بجای باده در صحرا

[...]

۳۰ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۳۸

 

دلا، گر گنج میجویی گدای مرد معنی شود

به صورت گرچه از خلق جهان درویش‌تر باشد

ببر از اهل صورت زانکه ناکس مار رنگین است

ملامت بیش باشد هر که با او بیشتر باشد

چو شاخ گل بهنگام تواضع بر زمین افتاد

[...]

۳ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۸

 

بترس از غیرت سلطان عشق ای آنکه می پرسی

که بر خاک زمین دایم چرا افلاک میگردد

به سر میشد ز مغروری زد او را عشق یک سیلی

که شد رویش کبود و تا ابد بر خاک میگردد

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۸۹

 

الف را ذات یکتا دان که اصل و فرع اشیا شد

چنانک آمد احد این کثرت آحاد را ضامن

هم او در ظاهر و باطن هم او در اول و آخر

هو الاول هوالآخر هو الظاهر هو الباطن

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۱

 

نشستم زیر تیغ مردکی دلال در حمام

عجب زخمی زد و گفتم عفاک الله نکو کردی

پس از آن زخم آبی ریخت سوزان بر سرم گفتم

به زخمی آنچنان راضی نگشتی داغ هم کردی

۲ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » تواریخ » شماره ۱۵ - تاریخ وفات سید نظام الدین

 

نظامی نیست دنیا را دلا از عهد او بگسل

منه بر کار دنیا دل که دنیا بی ثبات آمد

چرا سید نظام الدین محمد رفت از عالم

چرا آن چشمه آب بقاسیر از حیات آمد

چه حاجت وصف آن سید همین تعریف حالش بس

[...]

۳ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۳۰ - حمزه

 

جهانی دل کباب از غم که آن گل ز آه مستانش

شرار اخگر دل می‌جهد بر طرف دامانش

۱ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۳۴ - ذهبی

 

رود چون قطره های ژاله اشک از چشم نمدیده

یکایک باز میآید نمیگردد تهی دیده

۱ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۴۰ - زین

 

بصید دل کمند ره شد آنکاه کل بهر گامی

خم زلفت گشا تا تیر بر هو سو نهد دامی

۱ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۴۱ - سهراب

 

شب هجرست و ما آشفته ایم از زلف او ایدل

چو شب تا رست ودرهم راه تو دست از طلب بگسل

۱ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » معمیات » بخش ۴۳ - شاپور

 

نمک در آب حیوان زان لبت از خنده اندازد

گر آن شوی برانگیزد که این شوریده نگذارد

۱ بیت
اهلی شیرازی
 

اهلی شیرازی » دیوان اشعار » قصاید مصنوع » قصیدهٔ اول بنام امیر علیشیر » بخش ۳

 

کریما دل کند این ظن مرا هم دل درین بسته

که زر بر سر مرا پاشی که باری هست شایسته

۱ بیت
اهلی شیرازی
 
 
۱
۲
۳
۴
 
تعداد کل نتایج: ۷۸