گنجور

سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۲

 

سپاس و شکر بی‌پایان خدا را

برین نعمت که نعمت نیست ما را

بسا مالا که بر مردم وبالست

مزید ظلم و تأکید ضلالست

مفاصل مرتخی و دست عاطل

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۳

 

حدیث پادشاهان عجم را

حکایت نامهٔ ضحاک و جم را

بخواند هوشمند نیکفرجام

نشاید کرد ضایع خیره ایام

مگر کز خوی نیکان پند گیرند

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۴

 

حرامش باد بدعهد بداندیش

شکم پرکردن از پهلوی درویش

شکم پر زهرمارش بود و کژدم

که راحت خواهد اندر رنج مردم

روا دارد کسی با ناتوان زور؟

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۷

 

دوام دولت اندر حق شناسی‌ست

زوال نعمت اندر ناسپاسی است

اگر فضل خدا بر خود بدانی

بماند بر تو نعمت جاودانی

چه ماند از لطف و احسان و نکویی؟

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۸

 

کتاب از دست دادن سست راییست

که اغلب خوی مردم بیوفاییست

گرو بستان نه پایندان و سوگند

که پایندان نباشد همچو پابند

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۹

 

الا تا ننگری در روی نیکو

که آن جسمست و جانش خوی نیکو

اگر شخص آدمی بودمی به دیدار

همین ترکیب دارد نقش دیوار

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۰

 

جوان سخت رو در راه باید

که با پیران بی‌قوت بپاید

چه نیکو گفت در پای شتر مور

که ای فربه مکن بر لاغران زور

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۱ - حکایت

 

الا گر بختمند و هوشیاری

به قول هوشمندان گوش داری

شنیدم که‌اسب سلطانی خطا کرد

بپیوست از زمین بر آسمان گرد

شه مسکین از اسب افتاد مدهوش

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۳

 

به حال نیک و بد راضی شو ای مرد

که نتوان طالع بد را نکو کرد

چو سگ را بخت تاریکست و شبرنگ

هم از خردی زنندش کودکان سنگ

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۴

 

بکوش امروز تا گندم بپاشی

که فردا بر جوی قادر نباشی

تو خود بفرست برگ رفتن از پیش

که خویشان را نباشد جز غم خویش

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۱۶

 

توان نان خورد اگر دندان نباشد

مصیبت آن بود که نان نباشد

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۱

 

چه داند خوابناک مست مخمور

که شب را چون به روز آورد رنجور

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۲

 

دو عاشق را به هم بهتر بود روز

دو هیزم را به هم خوشتر بود سوز

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۴۸

 

به کین دشمنان باطل میندیش

که این حیفست ظاهر بر تن خویش

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۵۷

 

دلت خوش باد و چشم از بخت روشن

به کام دوستان و رغم دشمن

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۰

 

الهی عاقبت محمود گردان

به حق صالحان و نیکمردان

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مفردات » شمارهٔ ۶۵

 

اگر بریان کند بهرام، گوری

نه چون پای ملخ باشد ز موری

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مثلثات

 

خلیلی الهدی انجی و اصلح

ولکن من هداه الله افلح

نصیحت نیکبختان گوش گیرند

حکیمان پند درویشان پذیرند

گش ایها داراغت خاطر نرنزت

[...]

سعدی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode