فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۴ - اندر بستن دایه مر شاه موبد را بر ویس
قضای بد ستیز خویش بنمود
نگر تا زهر چون بر شکر آلود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
نه بادی بود گفتی آفتی بود
مرا ناگاه روی فتنه بنمود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس
نهانی دلش بر رامین ببخشود
ولیکن آشکارا هیچ ننمود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین
به یاد آید ترا گفتار من زود
کزین آتش ندیدی تو مگر دود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
دل دایه بدان بیدل ببخشود
کجا از بیدلی بخشودنی بود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۷ - اندر باز آمدن دایه به نزدیک رامین به باغ
ستیزش کم شد و مهرش بیفزود
پدید آمد از آتش لختکی دود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم
چو ویس از مهر بر رامین ببخشود
زمانه زنگ کین از دلش بزدود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین
قضا بر من برفت و بودنی بود
از این اندرز و زین گفتار چه سود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان
همی داد این پیام شکر آلود
و لیکن در دلش چیزی دگر بود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۴ - رفتن رامین به همدان به جهت ویس
دو خورشید از خراسان روی بنمود
که از گیتی دو گونه زنگ بزدود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد
چو شاهنشه یکی هفته بیاسود
ز تنهایی همیشه تنگدل بود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد
چنان کان خوبی ویسه فزون بود
مرو را نیز مهر دل بیفزود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
دلش آن شاه بیدل را ببخشود
جوابش را به شیرینی بیالود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
گذشته رفت شاها بودنی بود
ازین پس دارمت خود کام و خشنود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۰ - نشستن موبد در بزم با ویس و رامین و سرود گفتن رامین به حال خود
به دست اندام هم بسترش بپسود
به جای سرو سیمین خشک نی بود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۲ - بردن شاه موبد ویس را به دز اشکفت و صفت دز و خبر یافتن رامین از ویس
همان دشمن که دیرین دشمنش بود
چو روی او بدید او را ببخشود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۲ - بردن شاه موبد ویس را به دز اشکفت و صفت دز و خبر یافتن رامین از ویس
چو شاهنشه بشد رامین بیاسود
همه دردی از اندامش بپالود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین
مرا دیدی که دود عشق چون بود
کنون آتش پدید آمد از آن دود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس
بدان سو شد که جای دلبرش بود
به تاری شب نشان خویش بنمود
فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۵ - آمدن شاه موبد از روم و رفتن به دز اشکفت دیوان نزد ویس
کجا گفتار زرین گیس بشنود
دلش پر تاب گشت و مغز پر دود