گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

نه بادی بود گفتی آفتی بود

مرا ناگاه روی فتنه بنمود

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۵ - بغایت رسیدن عشق رامین بر ویس

 

نهانی دلش بر رامین ببخشود

ولیکن آشکارا هیچ ننمود

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۲۶ - فریفتن دایه ویس را به جهت رامین

 

به یاد آید ترا گفتار من زود

کزین آتش ندیدی تو مگر دود

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۰ - رسیدن ویس و رامین به هم

 

چو ویس از مهر بر رامین ببخشود

زمانه زنگ کین از دلش بزدود

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۱ - آگاه شدن شاه موبد از کار ویس و رامین

 

قضا بر من برفت و بودنی بود

از این اندرز و زین گفتار چه سود

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۳ - رفتن ویس از مرو شاهجان به کوهستان

 

همی داد این پیام شکر آلود

و لیکن در دلش چیزی دگر بود

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۴ - رفتن رامین به همدان به جهت ویس

 

دو خورشید از خراسان روی بنمود

که از گیتی دو گونه زنگ بزدود

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۳۹ - نامه نوشتن رامین به مادر و آگاه شدن موبد

 

چنان کان خوبی ویسه فزون بود

مرو را نیز مهر دل بیفزود

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۳ - زارى کردن ویس از رفتن رامین

 

مرا دیدی که دود عشق چون بود

کنون آتش پدید آمد از آن دود

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۴۴ - آمدن رامین به دز اشکفت دیوان پیش ویس

 

بدان سو شد که جای دلبرش بود

به تاری شب نشان خویش بنمود

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode