گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۰ - نامه نوشتن ویس به رامین و دیدار خواستن

 

چو بودی من به مغزت بر، گذشتی

تنت گر مرده بودی زنده گشتی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۶ - پاسخ نامهء ویس از رامین

 

نگارا گرچه از تو دور گشتم

دلم را به نوا، زی تو بهشتم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۳ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

نه بس بود آنکه چون نامه نبشتی

سخن با خون من در هم سرشتی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۸۵ - پاسخ دادن ویس رامین را

 

چرا آن بیهده نامه نبشتی

چرا گفتی مرا در نامه زشتی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۹۰ - پاسخ دادن رامین ویس را

 

چه باشد گر تو از من سیر گشتی

همان کین مرا در دل بکشتی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۰۴ - نامه نوشتن ویس به پیش رامین

 

که چون کرگس به کوهان برگذشتی

بیابان را چو نامه درنوشتی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۱۱۱ - وفات کردن ویس

 

چرا از عهد خود کرده بگشتی

وفا را با جفا در هم سرشتی

فخرالدین اسعد گرگانی
 

سنایی » دیوان اشعار » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۷۷

 

کسی را کو نسب پاکیزه باشد

به فعل اندر نیاید زو درشتی

کسی را کو به اصل اندر خلل هست

نیاید زو به جز کژی و زشتی

مراد از مردمی آزادمردیست

[...]

سنایی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۰ - (سی لحن باربد)

 

چو بر دستان سروستان گذشتی

صبا سالی به سروستان نگشتی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۴ - آمرزش خواستن

 

خدایا چون گِلِ ما را سرشتی

وثیقت‌نامه‌ای بر ما نوشتی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۱۰ - در مدح شاه مظفرالدین قزل ارسلان

 

مطیعش را ز مِی پُر باد کشتی

چو یاغی گشت بادش تیز دشتی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۲۲ - نمودن شاپور صورت خسرو را بار سوم

 

نسیمی خوش‌تر از باد بهشتی

زمین را در به دریا گِل به کشتی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۱ - شفاعت کردن خسرو پیش مریم از شیرین

 

چو برگفتی ز شیرین سرگذشتی

دهان مریم از غم تلخ گشتی

نظامی
 

نظامی » خمسه » خسرو و شیرین » بخش ۵۲ - فرستادن خسرو شاپور را به طلب شیرین

 

در این دریا که‌ام آتش گشت کَشتی

مرا هم دوزخی خوان، هم بهشتی

نظامی
 
 
۱
۲
۳
۴
۸
sunny dark_mode