گنجور

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۸ - رفتن دایه به گوراب نزد رامین

 

نبیند نیز باد تو غبارم

نگیرد بیش دست تو مهارم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۵۸ - رفتن دایه به گوراب نزد رامین

 

به باد عشق ریزان شد بهارم

به دست غم سترده شد نگارم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۱ - نامه اول در صفت آرزومندى و درد جدایى

 

بیاشفته‌ست با من روزگارم

تو گویی با فلک در کارزارم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۳ - نامهٔ سوم اندر بدل جستن به دوست

 

وفا کِشتم چه سود آورد بارم

کزین پس رنج بینم نیز کارم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهٔ هشتم اندر خبر دوست پرسیدن

 

من آن کس را چو چشم خویش دارم

که چشمش دیده باشد روی یارم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۶۸ - نامهٔ هشتم اندر خبر دوست پرسیدن

 

غم هجران به روی او گسارم

ز بهر دوست او را دوست دارم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۲ - مویه کردن ویس بر جدایى رامین

 

کجا شد آن خجسته روزگارم

که بودی آفتاب اندر کنارم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۳ - سیر شدن رامین از گل و یاد کردن عهد ویس

 

گهی گفتن که من در عشق زارم

گهی گفتن که من در مهر خوارم

فخرالدین اسعد گرگانی
 

فخرالدین اسعد گرگانی » ویس و رامین » بخش ۷۴ - گفتن رفیدا حال رامین با گل

 

دریغا مرکبان راهوارم

دریغا دوستان بی‌شمارم

فخرالدین اسعد گرگانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۵
۱۸
sunny dark_mode