گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۳۴

 

دلا جان در ره جانان حجابست

غم دل در جهان جان حجابست

اگر داری سری بگذر ز سامان

که در این ره سر و سامان حجابست

ز هستی هر چه در چشم تو آید

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۲۱

 

خدا را از سر زاری بگوئید

که آخر ترک بیزاری بگوئید

چو زور و زر ندارم حال زارم

بمسکین حالی و زاری بگوئید

غریبی از غریبان دور مانده

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۳۴

 

بسالی کی چنان ماهی برآید

و گر آید ز خرگاهی بر آید

چون رخسارش ز چین جعد شبگون

کجا از تیره شب ماهی بر آید

اگر آئینه چینست رویش

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۳۵

 

مهی چون او بماهی برنیاید

شهی ز انسان بگاهی برنیاید

چو زلف هندوی زنگی نژادش

ز هندوستان سیاهی برنیاید

باورنگ لطافت تا بمحشر

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

رخت شمع شبستان می نهندش

لبت لعل بدخشان می نهندش

اگر شد چین زلفت مجمع دل

چرا جمعی پریشان می نهندش

گدائی کز خرد باشد مبرا

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۳۱

 

خوشا صبح و صبوحی با هُمالان

نظر بر طلعت فرخنده فالان

خداوندا بده صبری جمیلم

که می نشکیبم از صاحب جمالان

خیالست این گه برگردم ز خوبان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » بدایع الجمال » شوقیات » شمارهٔ ۲۹۰

 

خوشا وقتی که از بستانسرائی

بر آید نغمه ی دستانسرائی

بده ی ساقی که صوفی را درین راه

نباشد بی می صافی صفائی

اگر زر می زنی در ملک معنی

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
sunny dark_mode